کلمه بیاع به معنای زمین زراعی یا کشتزار است که در زبان فارسی به ویژه در مناطق روستایی و کشاورزی به کار میرود. این واژه نشاندهنده اهمیت کشاورزی و زمینهای حاصلخیز در زندگی مردم است. این واژه نه تنها به عنوان منبع تأمین غذا برای خانوادهها، بلکه به عنوان یک عنصر کلیدی در اقتصاد محلی نیز شناخته میشود. در بسیاری از فرهنگها، زمین و کشاورزی نماد باروری و زندگی هستند و این واژه به این معنا تداعیکننده تلاش و زحمت کشاورزان است که با عشق و دلسوزی به کشت و کار مشغولند. با توجه به تغییرات اقلیمی و چالشهای مدرن، اهمیت حفظ و بهبود بیاعها بیش از پیش احساس میشود. سرمایهگذاری در این زمینه میتواند به افزایش تولید و بهبود کیفیت محصولات کشاورزی منجر شود. در نهایت، توجه به آن به عنوان یک منبع طبیعی و اقتصادی باید در اولویت قرار گیرد تا نسلهای آینده نیز بتوانند از این نعمت بهرهمند شوند.
بیاع
لغت نامه دهخدا
بیاع.[ ب َی ْ یا ] ( ع ص ) بهاکننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دلال خرید و فروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بهاکننده. دلال خرید و فروش. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ): بیاع بر اثر بازرگان برفت. ( منتخب قابوسنامه ). و بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). بیاعان بارهای کازرونی دربستندی و غربا بیامدندی و همچنان دربسته بخریدندی بی آنکه بگشادندی از آنکه بر بیاعان اعتماد داشتندی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دلال خریدوفروش.
۳. تاجر، بازرگان.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - فروشنده سوداگر بایع. ۲ - بها کننده دلال خرید و فروش.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه بیاع
گشت بیاع دل و دلال جان قاصد کوی من اندر کوی تو
بیاع متاع هوشیاری رقاص سماع بی قراری
جنایتی نه که بی رسمیی کند شحنه بضاعتی نه که دردسری دهد بیاع