بهمن

بهمن

بهمن، یازدهمین ماه سال و دومین ماه فصل زمستان در تقویم کنونی ایران است و همچنین به دومین روز هر ماه شمسی در تقویم باستانی ایرانیان اطلاق می‌شود. این واژه به اوستایی: وُهومنه؛ به پهلوی: وُهومَن و وَهمَن به معنای اندیشه نیک است و در باور زرتشتیان، نخستین امشاسپند و ایزد نگهبان چارپایان مفید به شمار می‌آید. برای ایرانیان باستان که نام ایزدان خود را بر ۱۲ ماه سال و ۳۰ روز هر ماه نهاده بودند، هر روزی که نام آن با نام ماه هم‌خوانی داشت، مبارک و خجسته محسوب می‌شد. آنان این روزها را جشن می‌گرفتند و این جشن‌ها را با افزودن پسوند گان به نام ماه‌ها نام‌گذاری می‌کردند، مانند تیرگان، مهرگان و بهمنگان. بنابراین، در دومین روز این ماه، جشن بهمنگان برگزار می‌شد که در متون دوره اسلامی به صورت بهمنجنه ثبت شده است. در این ماه، علاوه بر جشن ذکرشده، جشن‌های دیگری نیز برگزار می‌شد که یکی از معروف‌ترین آن‌ها، جشن سده بود که در روز دهم برگزار می‌گردید. علت نام‌گذاری این جشن به سده این است که از این روز تا پایان سال، صد شب و روز ۵۰ شب و ۵۰ روز فاصله وجود دارد. برخی نیز بر این باورند که در این روز، تعداد زادگان کیومرث، نخستین انسان، به صد تن رسید. در این روز، مردم به یاد رویدادهای اسطوره‌ای، آتش روشن می‌کردند. همچنین نام شهری در صغاد شهرستان آباده در استان فارس است. این شهر میزبان آرامگاه دو امامزاده محترم، احمد و جعفر، می‌باشد. از جاذبه‌های دیدنی آن می‌توان به مقبره این دو امامزاده، کوچه باغ‌های زیبا و خوش آب و هوا مانند کوچه باغ سر آسیاب، چهارباغ، عیون آباد و باغ‌های خیابان خندق و گودالی، همچنین مزارع گندم و جو در دولت آباد و زمین‌های زراعی و عباس آباد اشاره کرد. این شهر دارای دو قنات بزرگ و تاریخی، تپه نور الشهدا و تل حاجی آباد نیز هست. صنایع دستی آن شامل گیوه، سفیداب، پوست ماستی، قالی دستباف، گلیم، جاجیم و انواع دیگر محصولات چوبی می‌باشد. سوغاتی‌های این شهر عمدتاً شامل محصولات باغی، زراعی و لبنی است. لبنیات این شهر به خاطر کیفیت بالا، در کل منطقه و شهرستان معروف است و به همین دلیل، محصولات لبنی این شهر به نقاط مختلف استان فارس و اصفهان صادر می‌شود.

لغت نامه دهخدا

بهمن. [ ب َ م َ ] ( اِخ ) در اوستا «وهومنا» پهلوی «وهومن » مرکب از دو جزو «وهو» بمعنی خوب و نیک و مند از ریشه «من » بمعنی منش پس بهمن بمعنی به منش و نیک اندیش، نیک نهاد. طبری ( ج 2 ص 4 ) گوید: «تفسیر بهمن بالعربیة «الحسن النیة» وی یکی از امشاسپندان و نخستین آفریده آهورمزداست. در جهان روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و دانائی خداست. دومین ماه زمستان و یازدهمین ماه سال شمسی بنام او بهمن خوانده میشود. و نیز دومین روز از هر ماه خورشیدی بدو نسبت دارد و همچنین بهمن گیاهی است که بقول بیرونی و اسدی طوسی مخصوصاً در جشن بهمنجنه خورده میشد. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
بهمن. [ ب َ م َ ] ( اِ ) نام ماه یازدهم از هر سال شمسی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ماه یازدهم است از سال شمسی و آن ماه دوم است از فصل زمستان. ( آنندراج ). نام ماه یازدهم از سال شمسی. ( رشیدی ).ماه یازدهم باشد از سال شمسی و آن ماه دوم است از فصل زمستان که مدت ماندن نیر اعظم بود در برج دلو و در دهم این ماه جشن سده بود. ( جهانگیری )

فرهنگ معین

(بَ مَ ) [ په. ] ( اِ. ) ۱ - یکی از امشاسپندان. ۲ - دوّمین روز از هر ماه خورشیدی. ۳ - یازدهمین ماه سال خورشیدی و دومین ماه زمستان. ۴ - تودة بزرگ برفی که در اثر صدا یا هر محرک دیگر از کوه فرو می ریزد. ۵ - از الحان قدیم ایرانی. ۶ - گیاهی دو ساله و سبز

فرهنگ فارسی

ابن کیقباد شاعر زردشتی سراینده [ قصه سنجان ].
ماه یازدهم ازسال خورشیدی، ماه دوم زمستان، توده برف که دراثروزش بادازکوه میریزد
۱ - ( اسم ) یکی از امشاسپندان ۲ - دومین روز از هر ماه شمسی ( بنام امشاسپند مذکور ) ۳ - یازدهمین ماه سال شمسی و دومین ماه زمستان ( بنام امشاسپند مذکور ). ۴ - بیخی است سپید رنگ یا سرخ مثل زردک. سابقا ریش. آنرا باسم بهمن سرخ و بهمن سپید در داروها مصرف میکردند بهمنین بهمنان ۵- برف انبوه و لختهای برف که از کوه بتابش آفتاب وزش باد یا انعکاس صوت جدا شود و سرازیر گردد. یا بهمن گردی. ذرات بسیار برف بحالت گرد و غبار که بسبب وزیدن باد بشکل گردباد در می آید وممکنست تلفات بسیار وارد آورد.
دهی از دهستانی صنعاد است که در بخش مرکزی شهرستان آباده واقع است.

فرهنگ اسم ها

اسم: بهمن (پسر) (فارسی، پهلوی، اوستایی، کردی) (تاریخی و کهن، طبیعت، گل) (تلفظ: bahman) (فارسی: بَهمن) (انگلیسی: bahman) 
معنی: نیک اندیش، نیک پندار، راست گفتار، راست کردار، ماه یازدهم از سال شمسی، ( در جغرافیا ) توده عظیمی از برف و یخ، ( در شاهنامه ) پسر اسفندیار، ( در اوستایی، vohumana )، ( در پهلوی، vahuman ) نیک اندیش، به منش، نیک نهاد، ( در گیاهی ) نام گیاهی دو ساله و سبز رنگ با گلی زرد رنگ که ریشه ی آن مصرف دارویی دارد، که از قسمت های بلند کوهستان لغزیده و همراه خود هزاران تن سنگ و مواد دیگر حمل می کند، ( در قدیم ) در فرهنگ ایران قدیم فرشته ای که موکل بر روز و ماه بهمن بوده است، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) از الحان قدیمی، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پسر اسفندیار که پس از کشته شدن پدر به پادشاهی رسید و به خونخواهی پدر برخاست، ) نام پسر کیقباد، شاعر زردشتی، سراینده ی «قصه ی سنجان»، ( در اعلام ) در روایات ایرانی نام پسر اسفندیار پسر گشتاسب پادشاه کیانی، سراینده ی ' قصه ی سنجان '، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی، تخلص شاعر کرد «فریدون بهمن» ( نگارش کردی

جملاتی از کلمه بهمن

رویه‌اش وصله‌ای ز چکمه زال زیره‌اش تخت چارق بهمن
وز شرم باد سرد بد اندیشت کرده عرق جبین دی و بهمن
می نبینی بهمن و دی گر سجام بسته گردد آب و بشکافد رخام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم