تبدیل کردن

لغت نامه دهخدا

تبدیل کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عوض کردن. تعویض. بدل کردن. تاخت زدن. مبادله کردن. معاوضه کردن. || گرداندن. تغییر دادن. تحریف کردن: روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463 ).

فرهنگ فارسی

عوض کردن تعویض بدل کردن تاخت زدن مبادله کردن.

ویکی واژه

tramutare
trasformare

جمله سازی با تبدیل کردن

۲۵۰۰ سال پیش بازرگانان اتروسکی و یونانی در اینجا زندگی می کردند که دهکده کشاورزی کوچک هاتریا (بعدها آدریا) را به مهم ترین بندر تجاری در کل منطقه تبدیل کردند. شهرت بندر باستانی امروزه هنوز مشهود است و هنوز هم می توان نام آن را در یک بخش کامل از نام دریای - آدریاتیک - مشاهده کرد.
چنوت به همراه ماریا جی استفان که در آن زمان در وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا بود، کتاب «چرا مقاومت مدنی کار می‌کند» را نوشت. چنوت و استفان تیمی بین‌المللی از محققان را در شناسایی تمام تلاش‌های خشونت‌آمیز و خشونت پرهیز عمده برای تغییر حکومت در قرن بیستم ساماندهی کردند. آنها نتایج را به نظریه مقاومت مدنی و میزان موفقیت آن برای تغییرات سیاسی در مقایسه با مقاومت خشونت‌آمیز تبدیل کردند.
نام قوم افغان پیش از تشکیل دولت ملی در این منطقه، برای اشاره به قوم پشتون استفاده می‌شد. به دلیل تغییر در شکل و ماهیت سیاسی منطقه، به مانند ترسیم مرز توسط بریتانیا میان این سرزمین و پاکستان (هند بریتانیایی آن دوران) شرایط ژئوپلتیک و سیاسی تازه‌ای در این منطقه پدید آمد و حکام پشتون این اصطلاح را به هویت ملی همهٔ مردم منطقه تبدیل کردند.
اعراب مسلمان مهاجرت‌کرده به ایران در گرواندن ایرانیان به اسلام نقش مهمی داشتند؛ برای مثال، جمعیت کوچکی از اعراب - که در اطراف قم ساکن شده بودند و در این شهر، تبلیغ می‌کردند - آن ناحیه را به یک پایگاه شیعه تبدیل کردند.