خبیر

کلمه خبیر در زبان فارسی به معنای آگاه یا باخبر است. این واژه به شخصی اشاره دارد که دارای دانش، بینش یا اطلاعات کافی درباره یک موضوع خاص است.

از نام‌های خداوند:

در قرآن کریم، واژه خبیر به عنوان یکی از صفات خداوند به کار رفته است که به معنای آگاهی کامل و مطلق خداوند از همه چیز است. این صفت نشان‌دهنده توانایی خداوند در درک عمیق‌ترین اسرار و نیت‌های قلبی انسان‌هاست و به ما یادآوری می‌کند که هیچ چیزی از دیدگاه او پنهان نیست. خداوند با علم و آگاهی بی‌نهایت خود، نه تنها از اعمال ظاهری بندگان مطلع است، بلکه از افکار و احساسات درونی آنان نیز آگاه است.

یک نام پسرانه: 

خبیر به عنوان یک اسم پسرانه نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. این نام به معنای آگاه و دانا است و نشان‌دهنده فردی با دانش و آگاهی بالا می‌باشد. انتخاب نام خبیر برای فرزند می‌تواند به معنای امید به اینکه او در زندگی خود فردی با بصیرت و درک عمیق باشد، تلقی شود و به نوعی به شخصیت و ویژگی‌های مثبت او اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

خبیر. [ خ َ ] ( ع ص ) سنجیده. سامان کار. کارسازی کرده. ساخته و مهیا گردانیده. ( از برهان قاطع ). خباره. خبیره. خبره. || پیچیده. ( از برهان قاطع ). || آگاه. دانا. باخبر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واقف. مطلع: هوالحکیم الخبیر.( قرآن 18/6، 73 ). هواللطیف الخبیر. ( قرآن 103/6 ).
بسیار کس بود که بخواند زبر نبی
تفسیر او نداند جز مردم خبیر.منوچهری.نامت از علم باید وز عمل
ای خردمند زی علیم و خبیر.ناصرخسرو.چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول
یا ازین حال نبرد ایزد دادار خبیر.ناصرخسرو.با لشکری خبیر بتجارب خطوب و بصیر بعواقب حروب...بدان حدود رفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که شد مرسل خبیر.( مثنوی ).درد نهانی به که گویم که نیست
با خبر از درد من الاخبیر.سعدی ( طیبات ).گر برانی بگناهان قبیح از در خویشم
هم بدرگاه تو آیم که لطیفی و خبیر.سعدی ( خواتیم ). || خبردهنده:
فعل تن تو نیکو خوی تن تو نیک
از خوی نیک باشد فعل نکو خبیر.منوچهری.ز اسرار ناگفته لطفش خبیر.سعدی ( بوستان ).
خبیر. [ خ ِ ی َ ] ( ع ص )سنجیده. || پیچیده. رجوع به خَبیر شود.
خبیر. [ خ َ ] ( ع ص، اِ ) کشاورز. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اَکّار. حراث. ( از اقرب الموارد )( متن اللغة ) ( تاج العروس ) ( لسان العرب ). ج، خُبَراء: «کجز عقاقیل الکروم خبیرها». ( از اقرب الموارد ). || مرد با آگاهی بسیار و عالم باﷲ تعالی. ( ازمنتهی الارب ). || با اطلاع از خبر. عارف بخبر. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ): لا یُنَبِّئُک َ مِثْل ُ خَبیر. ( قرآن 14/35 ). || پشم شتر و بز. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( تاج العروس ):
حتی اذا ما ثارمن خبیرها. ابوالنجم ( از اقرب الموارد ).|| زرع. کشت. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). نبات و گیاه تر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ): نستحلب الخبیر؛ ای نقطع النبات و ناکله. ( از منتهی الارب ). || کف دهان شتر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). || کف. زَبَد. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) || آنچه بیفتداز مو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) نسالة الشعر. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ): بهن خبائر الشعر السقاط. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع. ] (ص. ) آگاه، ج. خبراء.

فرهنگ عمید

آگاه، دانا.

فرهنگ فارسی

آگاه ودانا، شخص بسیار آگاه وماهردرکاری
(صفت ) ۱ - آگاهمطلع بسیار خبر دارنده. ۲ - کاروان آزموده. جمع: خبرائ.
کشاورز جمع خبرائ

فرهنگ اسم ها

اسم: خبیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: khabir) (فارسی: خَبير) (انگلیسی: khabir)
معنی: آگاه، دانا، از نام های خداوند تعالی، واقف، مطّلع

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
خبیر، از اسمای حسنای خداوند است که بر آگاهی خداوند از به وجود آمدن اشیا قبل از به وجود آمدن آنها دلالت می کند.
این واژه 45 بار در قرآن آمده است:
فرهنگ قرآن، جلد 12، صص 317-316.
[ویکی الکتاب] معنی خَبِیرٌ: همیشه باخبر(خبر به معنی علم است و علم یعنی تشخیص وتمیزدادن )
ریشه کلمه: 
خبر (۵۲ بار)
[ویکی فقه] خبیر (قرآن). برای خداوند اسمای زیادی می باشد که یکی از آنها خبیر به معنای آگاهی از به وجود آمدن اشیا قبل از به وجود آمدن است.
اسما و صفات دو دسته اند: ۱ـ اسما و صفات مصرّح که در قرآن شریف به آن ها تصریح شده باشد. ۲ـ اسما و صفات غیر مصرّح هستند که از افعال نسبت داده شده به خدا در قرآن انتزاع می شوند؛ مشروط به این که در بیان معصوم (علیه السلام) به آن ها تصریح شده باشد ـ یا در کتاب های کلامی از آن ها بحث شده باشد. 
اسما و صفات خداوند
خبیر، از اسمای حسنای خداوند است که بر آگاهی خداوند از به وجود آمدن اشیا قبل از به وجود آمدن آنها دلالت می کند. این واژه ۴۵ بار در قرآن آمده است.

جملاتی از کلمه خبیر

بر احوالِ نابوده، علمش بصیر به اسرارِ ناگفته، لطفش خبیر
طبع او بی صحبت مرد خبیر خسته و افسرده و حق ناپذیر
سخن دراز چه رانی که کردگار جهان به‌کار رفته و آینده حاکمست و خبیر
در استانبول میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خبیرالملک به تشویق او به نشر مطالب علیه شاه و اتابک پرداختند. پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان او بود، دولت ایران خواستار تحویل او شد ولی مقامات عثمانی نپذیرفتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم