جیش به معنای لشکر، سپاه و ارتش است و جمع آن جیوش میباشد. ابن خمارویه بن احمد بن طولون که به ابوالعساکر معروف است، سومین فرمانروا از خاندان بنی طولون به شمار میرود. او از سال ۲۸۲ تا ۲۸۳ هجری قمری بر مناطق مصر و شام سلطنت کرد. در این دوران، او تلاش کرد تا قدرت و نفوذ خاندان بنی طولون را در این مناطق گسترش دهد. حکومت او به عنوان یک دوره مهم در تاریخ این سرزمینها محسوب میشود، زیرا او با اتخاذ تدابیر نظامی و سیاسی، سعی در تثبیت موقعیت خود و خاندانش داشت. دوران سلطنت او نمایانگر تلاشهای این خاندان برای حفظ کنترل بر سرزمینهای تحت فرمان خود و همچنین تلاش در برابر چالشهای مختلفی بود که از جانب رقبای داخلی و خارجی وجود داشت.
جیش
لغت نامه دهخدا
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پرّی و بسیاری.منوچهری.از گرد جیش خسرو وز خون وحش صحرا
مشکین زره قبایش رنگین سپر قذالش.خاقانی.خنجر برق و کوس رعد بسی است
جوش جیش سحاب نشنیدم.خاقانی.یکی را اجل بر سر آورد جیش
سر آمد بر او روزگاران عیش.سعدی.ما در این دنیا بجیش از تو کمتریم و بعیش از تو بیشتر. ( گلستان ). || ( مص ) جوشیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). برجوش آمدن دیگ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || روان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): جاشت العین؛ فاضت بالماء. ( اقرب الموارد ). || موج زدن دریا. ( تاج المصادر بیهقی ). || پرآب شدن. || شوریدن دل و برآمدن از اندوه یا از بیم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درآمدن دل از خشم یا از بیم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || آغاز شدن جوشش جنگ. || بفکر گریختن افتادن: جاشت نفس الجبان؛ هَمّت بالفرار. ( از اقرب الموارد ).
جیش. [ ج َ ] ( اِخ ) ذات الجیش؛ وادیی است نزدیک مدینه و آنرا اولات الجیش نیز گویند. در آن وادی عقد ام المؤمنین عایشه ( رض ) گسیخت. ( منتهی الارب ).
جیش. ( ع اِ ) نبات شنبلید که حلبه باشد. ( منتهی الارب ). گیاهی است دراز که آنرا بفارسی شلمیز گویند. ( از اقرب الموارد ).
جیش. ( اِ ) در تداول عامه و همچنین در زبان کودکان، شاش. بول.
جیش. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. گرمسیری. سکنه 100 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه سادات هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
جیش. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در جنوب راه ویس به نفت سفید. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود.
جیش. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن نجاح. از حکام بنی نجاح است که پس از سعیدبن نجاح در سال 482 هَ. ق. امارت زبید یافت و تا 498 ببود. وی سومین حکمران آل نجاح است. ( طبقات سلاطین اسلام ص 82 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جیغ
= جیغ زدن (کشیدن ): (مصدر لازم ) فریاد کشیدن با صدای نازک و بلند، داد زدن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) لشکر سپاه جم: جیوش.
ابن خمارویه بن احمد بن طولون مکنی به ابوالعساکر سومین حکمران بنی طولون است که از سال ۲۸۲ تا ۲۸۳ ه.ق. در مصر و شام حکومت کرد.
دانشنامه اسلامی
جیش به فتح اوّل و سکون دوم (جمع آن جیوش) در لغت به معنای جند، لشگر یا سپاهی که برای جنگ یا غیر جنگ می رون د، آمده است.
معنای اصطلاحی جیش
در اصطلاح نیز به همان معنای لغوی خود یعنی لشگر و سپاه به کار رفته است.
جیش در کلام پیامبر اکرم
در کتاب های تاریخی آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در اواخر عمر مبارک خود برای مقابله با رومیان لشگری به فرماندهی اسامة بن زید فراهم کرد و فرمود:«جَهِّزُوا جَیْشَ اسامَةَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ» لشگر اسامه را آماده سازید، خداوند لعنت کند کسی را که از این لشگر سرپیچی کند.
تعداد نفرات جیش
...
ویکی واژه
لشکر، سپاه.
مواد زائدی که به صورت مایع از بدن دفع می شود.
جمله سازی با جیش
آن را که بسته است لب مدح سنجیش مانند شمع باد زبان دشمن بدن
بشارت باد سلطان غری را که جیش عشرت آمد عسگری را
قافیه از دست رفت جیش ستبداد را ایمان شد سربلند، فبشرالمؤمنین