لنگیدن

لنگیدن

لنگیدن به معنای راه رفتن به طور ناپایدار یا غیرعادی است، و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل درد، آسیب، یا مشکل در پا، نمی‌تواند به طور طبیعی و متوازن راه برود و ممکن است به یک سمت متمایل شود یا به آرامی حرکت کند.

آسیب‌های ورزشی، شکستگی‌ها، یا کشیدگی‌های عضلانی می‌توانند باعث لنگیدن شوند. برخی بیماری‌ها مانند آرتروز یا مشکلات عصبی نیز می‌توانند منجر به لنگیدن شوند. همچنین ناهنجاری‌های استخوانی یا عضلانی ممکن است باعث عدم تعادل در راه رفتن شوند.

این مشکل ممکن است بر روی نحوه تعامل فرد با دیگران تأثیر بگذارد و باعث احساس خجالت یا عدم اعتماد به نفس شود.

در برخی موارد، واژه لنگیدن می‌تواند به صورت مجازی نیز به کار رود، به عنوان مثال، برای توصیف وضعیتی که در آن یک پروژه یا برنامه به دلیل مشکلاتی به خوبی پیش نمی‌رود.

لغت نامه دهخدا

لنگیدن. [ ل َ دَ ] ( مص ) چون اعرجی رفتن. عرج. اعرج بودن. رفتن در حالی که به سوی وحشی خمد، نه به دیگر سوی. از یک پای صدمه دیدن و گاه ِ رفتن به یک سوی بلند و کوتاه شدن. شلیدن. شل زدن. لنگان رفتن. ظلع. قلز. ( منتهی الارب ): لنگیدن کسی؛ شلان رفتن او. شلان شلان رفتن وی

فرهنگ معین

(لَ دَ ) (مص ل. ) لنگان لنگان راه رفتن.

فرهنگ عمید

لنگان لنگان راه رفتن، راه رفتن لنگ: بلنگید در زیر من بارگی / از او بازگشتم به بیچارگی (فردوسی: ۶/۴۸۹ ).

فرهنگ فارسی

لنگان لنگان، راه رفتن، راه رفتن لنگ
( مصدر ) رفتن بناز و کبر: از بهر چه دادند ترا عقل چه گویی ? تا خوش بخوری چون خر و چون غلبه بلنجی ? ( ناصر خسرو لغ. )

جملاتی از کلمه لنگیدن

در حلقهٔ لنگانی می‌باید لنگیدن این پند ننوشیدی از خواجه عُلَیّانه
نیست جز یک پشت پاوار، از تو تا اقلیم مرگ ای دل نامرد لنگیدن ندارد این همه
ز بار نسبت قدرش عجب نمیدانم که آورد فرس چرخ را بلنگیدن
عقل میدانی او خود خر لنگ افتاده است در براق احدی دید کسی لنگیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم