جمع

جمع

جمع خانوادگی به مفهوم گردهمایی اعضای یک خانواده است که به منظور تقویت روابط، تبادل اخبار و تجربیات، یا برگزاری مراسم خاص مانند جشن تولد، عروسی یا مناسبت‌های مذهبی برگزار می‌شود.

این دورهمی ها می‌توانند در محیط‌های مختلفی مانند خانه، پارک یا سالن‌های اجتماعات برگزار شوند و به اعضای خانواده فرصتی برای ارتباط نزدیک‌تر و ایجاد خاطرات مشترک می‌دهند.

در این جمع‌ها، اعضای خانواده می‌توانند از تجربیات یکدیگر بهره‌مند شوند، به مشکلات یکدیگر گوش داده و حمایت عاطفی ارائه دهند. همچنین، این دور هم جمع شدن‌ها به حفظ فرهنگ و سنت‌های خانوادگی کمک می‌کند و نسل‌های مختلف را به هم نزدیک‌تر می‌سازد.

لغت نامه دهخدا

جمع. [ ج َ ] ( ع اِ ) رستاخیز. قیامت. ( منتهی الارب ).
- یوم الجمع؛ روز قیامت. ( از اقرب الموارد ).
- یوم ُ جمع؛ روز عرفه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
- ایام جمع؛ ایام مِنی ̍. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).مزدلفه. ( منتهی الارب ).
جمع. [ ج ُ ] ( ع اِ ) مشت فراهم آورده. ( منتهی الارب ). جمع الکف؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی. ( ازاقرب الموارد ). || یک مشت از چیزی. ( المنجد ). ج، اَجماع. || پنهان و مخفی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): امرهم بجمع؛ یعنی کار ایشان پنهان و مستور است و آنرا فاش نکنند. ( از اقرب الموارد ). || دوشیزه: فلان من زوجها بجمع؛ یعنی همچنان دوشیزه است. ماتت بجمع ( مثلثة )؛ ای عذراءً او حاملاً او مثقلةً. || همه: ذهب الشهر بجمع؛ یعنی رفت تمام ماه، و در این دو معنی اخیر بکسر جیم نیز آمده. ( منتهی الارب ). و رجوع به جِمْع شود.

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) گرد کردن. ۲ - فراهم کردن، فراهم آوردن. ۳ - آسوده (صفتی است برای خاطر ): خاطرجمع. ۴ - (اِ. ) انجمن، مجمع. ۵ - گروه، جمعیت. ۶ - مجموع، همه. ۷ - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر.

فرهنگ عمید

۱. [جمع: جموع] جماعت، گروه، گروه مردم.
۲. (ریاضی ) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم می نویسند و آن ها را به هم می افزایند.
۳. (اسم مصدر ) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر.
۴. (اسم مصدر ) گرد آوردن، فراهم آوردن.
۵. (صفت ) آسوده: حواسِ جمع.
۶. (صفت ) در کنار یکدیگر.
۷. (صفت ) (ادبی ) در دستور زبان، ویژگی کلمه ای که بر بیش از دو شخص یا دو چیز دلالت کند و علامت آن در فارسی «ان» و «ها» است، مانندِ مردان، اسبان، دست ها، شمشیرها.
۸. (ادبی ) در بدیع، آرایه ای که در آن شاعر دو چیز یا بیشتر را در یک صفت یا یک حالت جمع کند، مانندِ این شعر: همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است (سعدی: ۳۵۱ ).
* جمع کردن (آوردن ): (مصدر متعدی ) جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن.
* جمع بستن: (مصدر متعدی )
۱. (ادبی ) در دستور زبان، کلمۀ مفرد را به صورت جمع درآوردن.
۲. (ریاضی ) چند عدد را روی هم نوشتن و آن ها را به هم افزودن.
* جمع سالم: در دستور زبان عربی، جمعی که در آن کلمۀ مفرد تغییر نکند و فقط علامت جمع به آن افزوده شود، مانند مسلمون.
* جمع مکسر (غیرسالم ): جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل ) و رُسُل (جمع رسول ).
* جمع و تفریق: (ادبی ) در بدیع، آن است که شاعر دو یا چند چیز را مشمول حکم واحد قرار دهد آنگاه با ذکر صفات متمایز میان آن ها جدایی قائل شود، مانند این شعر: منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد / من به شیرین سخنی، تو به نکویی مشهور (سعدی۲: ۴۵۴ ).

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) گرد کردن گرد آوردن. ۲- فراهم کردن فراهم آوردن غند کردن. ۳- ( اسم ) انجمن مجمع. ۴- گروه جمعیت. ۵- مجموع همه: ( ( جمع هستی رابزن برنیستی. ) ) ( صفیعلی شاه ) ۶- یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است بیکدیگر مثلا ۵۶۳ ۱۴. کلمه ای که برد و ببالا دلالت کند و علامات آن ازین قراراست: الف - نشانه های فارسی: - ها( دستها کتابها ). ان ( اسبان مردان ). ب - نشانه های ماخوذ از تازی: ات ( استخراجات محسوسات حبسیات ). ون: ریاضیون طبیعیون حواریون. ین: مومنین معلمین متفکرین جمع: جموع.
جمع جمعائ یا جمع جمعه بمعنی آدینه

فرهنگستان زبان و ادب

{addition} [ریاضی] عملی برای ترکیب دو عنصر در مجموعه ای با ساختار مشخص که مهم ترین خاصیت آن جابه جایی است
{collectivity} [جامعه شناسی] مجموعه ای از افراد

دانشنامه آزاد فارسی

جمع (دستور زبان). در اصطلاح دستور زبان، گروهی از اسم ها یا جانشین اسم ها که به انتهای آن یکی از نشانه های جمع بیاید. نشانه های جمع در زبان فارسی عبارت است از ۱. «ها»، که زنده ترین و فعّال ترین نشانۀ جمع به حساب می آید و تقریباً قادر است به انتهای همۀ کلمات افزوده شود و آن را تبدیل به جمع کند. مثلِ مردها، سنگ ها، میوه ها، عقل ها. ۲. «ان»، که بیشتر برای جمع بستنِ جانداران و بعضی از گیاهان به کار می رود. مثلِ دانش آموزان، درختان، سگان. ۳. «ات»، که از زبان عربی به فارسی آمده است و به اسم های عربی رایج در زبان فارسی و برخی از کلمات فارسی و غیرعربی اضافه می شود. مثلِ اشتباهات، باغات، دهات، گمرکات. ۴. «ین» و «ون»، از عربی آمده مثلِ معلّمین، مسافرین، مترجمین، روحانیون، انقلابیون، رواقیّون. ۵. جمعِ مکسّر، تعداد فراوانی از اسم های عربی را در زبان فارسی به وسیلۀ قواعدِ جمع مکسّر جمع می بندند. مثلِ نجوم، کتب، اساطیر، قضات، آثار. ۶. شکل مصدری، که با دادن شکل مصدریِ عربی به برخی از کلمات آن ها را جمع می بندند. مثل «روحانیت» (به معنی روحانیان)، «بشریت» (به معنی همۀ انسان ها)، «استکبار» (به معنی مستکبران).
جمع (منطق). (در لغت به معنای فراهم کردن و گردآوردن) در اصطلاح منطق، در سه قلمرو الفاظ، معرّف و حجت به کار می رود: ۱. در حوزۀ الفاظ، بر لفظی اطلاق می شود که بر دو مورد و بیشتر از آن دلالت کند؛ ۲. در باب معرّف، صفت تعریفی است که جامع یا دربر گیرندۀ تمام افراد معرَّف باشد (← تعریف_جامع_و_مانع)؛ ۳. در باب حجّت، اصطلاحی است در مغالطه و آن عبارت است از «جمع چند مسئله در یک مسئله» که قسمی از اقسام خلط میان مشبهات با اولیات، یا مشهورات است.
جمع (موسیقی). از اصطلاحات موسیقی قدیم ایران پس از اسلام. مراغی در مقاصدالالحان آورده است: «جمع عبارت است از جماعت نغمات مختلفه و آن اگر ملایم باشد لحن گویند... پس هر لحنی جمع باشد من غیر عکس». مفهوم عبارت بالا این است که جمع، تعد ادی از نت هاست که مطبوع واقع شوند و آهنگی خاص را به وجود آورند؛ بنابراین، هر آهنگ مطبوع را یک جمع می توان به شمار آورد. مراغی در جایی دیگر از همان کتاب آورده است: «و جمع نغمات که مشتمل بر بعد ذی الکلّ (فاصله اکتاو) باشد را دایره خوانند». از مفهوم جمع در کتاب رساله در موسیقی تألیف بنایی، چنین استنباط می شود که آهنگی یا لحنی را که یک در یک اکتاو نواخته شود جمع تام می گفته اند و اگر آهنگی دو اکتاو را شامل می شده (ذوالکل مرّتین) جمع تام کامل می خوانده اند. همچنین در برخی متن ها فاصلۀ تألیفِ میانِ بیش از دو نت را جمع می گفته اند.

جملاتی از کلمه جمع

جان عاشق جمع در عین بقاست مرغ آزاد است و باز آشناست
افسوس که جمعیت از احوالم رفت شیرازه اوراق مه و سالم رفت
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۵ نفر (۲۵ خانوار) بوده‌است.
هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم