توالی

در بوم‌شناسی، توالی به مجموعه‌ای از تغییرات در ساختار و ترکیب رویش‌های یک ناحیه اشاره دارد. این تغییرات از زمانی که اولین گیاهان در آنجا مستقر شده‌اند نوع اولیه یا پس از وقوع حوادثی مانند آتش‌سوزی، سیل یا پاک‌سازی نوع ثانویه آغاز می‌شود. اگر بدون دخالت انسانی ادامه یابد، به‌طور طبیعی به تشکیل اجتماع اوج منجر می‌شود، مانند جنگل‌های بلوط و گردو یا علفزارهای استوایی، که این امر ناشی از ویژگی‌های آب، هوا و خاک این مناطق است. در بیوشیمی، توالی به معنای تعیین ترتیب زیرواحدهای مولکولی بزرگ است. این مفهوم در دهه ۱۹۵۰ به‌عنوان روشی برای ترتیب‌گذاری اسیدهای آمینه در پروتئین‌ها شکل گرفت و انسولین نخستین ماده‌ای بود که توالی آن به‌طور کامل مشخص شد. پروژه ژنوم انسان نیز به منظور تعیین توالی ۳ میلیارد جفت مبنای دی‌ان‌ای انسانی در حال اجراست. تا ژوئن ۲۰۰۰، پیش‌نویس اولیه‌ای از ژنوم کامل ترتیب‌گذاری شده بود.

لغت نامه دهخدا

توالی. [ ت َ ] ( ع مص ) پیاپی شدن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تتابع. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). یقال: توالی علیه شهران؛ ای تتابعا وتوالت علی َّ کتب فلان؛ اذا تتابعت. ( اقرب الموارد ).
- علی التوالی؛ پی درپی. پیاپی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| به خشک شدن درآمدن خرمای تر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جدا کردن بز از گوسپندان، و در نوادر الاعراب: توالیت مالی و امتزت مالی بمعنی واحد. قال الازهری: جعلت هذه الاحرف واقعة و الظاهر منهااللزوم. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح هیئت ) حرکت افلاک سبعه سیاره که از مغرب به سوی مشرق است به ترتیب پیاپی بودن بروج از حمل و ثور تا حوت، چنانکه هرروزه از حرکت خاص قمر معاینه می شود و این حرکت خلاف حرکت فلک الافلاک است که دایم از مشرق به سوی مغرب می باشد و این حرکت خلاف التوالی، سریعتر است از حرکت توالی، و بودن روز و شب تعلق به حرکت فلک الافلاک دارد. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). نزد اهل هیئت ترتیب بروج از حمل تا حوت باشد و این توالی از مغرب به جانب مشرق صورت گیرد، و عکس این ترتیب را خلاف توالی نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به توالی بروج و بروج شود.
توالی. [ ت َ ] ( ع اِ ) ( از «ت ل و» ) سرین ها و کفلهای اسب و یا دم و هر دو پای آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اَعجاز. ( اقرب الموارد ). || دنبالهای هودج. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دنبالهای خیل: التوالی من الخیل؛ مآخیرها. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص ل. ) پیاپی رسیدن.

فرهنگ عمید

۱. پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن.
۲. پی درپی بودن، پشت سر هم قرار داشتن.

فرهنگ فارسی

پیاپی رسیدن، پی درپی آمدن، یکی پس ازدیگری
( مصدر ) پیاپی رسیدن پشت سرهم بودن پی در پی قرار گرفتن دما دم شدن.
سرین ها و کفل های اسب و یا دم و هر دو پای آن. یا دنبال های هودج.

فرهنگستان زبان و ادب

{sequence} [باستان شناسی] سلسله ای از دوران های تاریخی یک فرهنگ مشخص که هر کدام دارای بقایای مادی خاص خود است
{succession} [زیست شناسی] جانشینی پیاپی یک بوم سازگان با بوم سازگان دیگر که متعاقب تغییرات زمین شناختی و بوم شناختی و فصلی روی می دهد و تا رسیدن به پایداری نسبی، که به اوج موسوم است، ادامه پیدا می کند

ویکی واژه

پیاپی رسیدن.

جملاتی از کلمه توالی

کز مقاطیع حدیثش خیزد بوسه‌های متوالی به چمن
متوالی شد باران بلا از چپ و راست رفت سالار و مجاهد پی غارت برخواست
بر حصن دماغ نام زد کرد سودای تو را به کوتوالی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم