تاریکی

تاریکی به عنوان ضد روشنایی شناخته می‌شود و در مباحث مربوط به نماز، روزه و تجارت به آن اشاره شده است. بروز تاریکی شدید در روز، از علل وجوب نماز آیات به شمار می‌آید. اگر فردی در هوای صاف به دلیل تاریکی هوا در ورود وقت مغرب شک کند و بر اساس آن افطار کند، سپس مشخص شود که هنوز وقت مغرب نرسیده، قضا کردن روزه آن روز بر او واجب است؛ اما در مورد وجوب کفاره اختلاف نظر وجود دارد. در مورد وجوب قضا در صورت یقین یا گمان به ورود وقت نیز اختلاف نظر وجود دارد. همچنین، فروش کالا در این شرایط مکروه است.

لغت نامه دهخدا

تاریکی. ( حامص ) ( از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه، گیلکی تاریکی، فریزندی و نطنزی تاریکی، یرنی تاریکی، گورانی تاریکی. ظلمت. تیرگی. سیاهی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی. تیرگی و سیاهی در شب و غیره. ( فرهنگ نظام ). کدورت. تیرگی. مقابل صفا و روشنی. دجیة. دجمة. دجنة. دجن. دخی. دیسم. دیجور. دعلج. دعلجه. دغش. دلس. طرقة. طرفسان. طرفساء. طرمساء. طخاطخ. طسم. طلمساء. طنس. طخیة. طفل. ظلام ٌ طاخ. عظلمة. عجاساء. عشو. عشواء. غیهم. غدراء. غبش. غبسة. غبس. غسف. غیهب. غیهبان. غیطول. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(حامص. ) ۱ - تیرگی، سیاهی. ۲ - گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه. ۳ - جهل، نادانی، بی خبری. ۴ - آشفتگی.

فرهنگ عمید

۱. تیرگی، سیاهی، ظلمت.
۲. (اسم ) جای تاریک.
۳. [مجاز] پیچیدگی.
۴. [قدیمی، مجاز] گمراهی.
۵. [قدیمی، مجاز] ناراحتی، افسردگی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- تیرگی سیاهی ظلمت. ۲- گرفتگی در هم فرو رفتن خطوط چهره بر اثر خشم و غم خشمگین شدن. ۳- جهل نادانی بی خبری.

فرهنگستان زبان و ادب

[نجوم رصدی و آشکارسازها] ← گاه تاریک

جملاتی از کلمه تاریکی

آب حیوان که در آن تاریکیست پر شود شهر و بیابان چه شود
ز تاریکی بود بسط لیالی دگر هم بسط روز از شمس عالی
در تاریکی زلف تو فانی گشت کز تاریکی چشمهٔ حیوان میجست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم