دانا

کلمه دانا در زبان فارسی به معنای آگاه، با دانش و هوشیار است. این واژه باید به درستی و بدون اشتباه تایپی نوشته شود. این کلمه معمولاً برای اشاره به انسان‌ها به کار می‌رود و به عنوان صفت مورد استفاده قرار می‌گیرد. در زبان فارسی، این کلمه هم برای جنس مؤنث و هم برای جنس مذکر کاربرد دارد و می‌تواند به هر دو جنس اطلاق شود. جمع این واژه به صورت دانایان است و می‌توان از این واژه برای بیان جمع استفاده کرد. در جملات مختلف، این کلمه می‌تواند به عنوان صفت به کار رود و به افرادی باهوش، روشنفکر یا کسانی که دارای علم و دانش بالایی هستند، اطلاق می‌شود. این کلمه در شعر و ادبیات فارسی نیز کاربرد زیادی دارد و می‌تواند به عنوان نمادی از دانش و فهم عمیق به شمار آید.

لغت نامه دهخدا

دانا. ( نف ) صفت فاعلی دائمی از دانستن. داننده. مقابل نادان. مقابل کانا. مقابل جاهل. کندا. عالم.علیم. ( منتهی الارب ). علاّم. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ).شاعر. فطن [ ف َ / ف ِ ]. کاتب. نطاسی. نطس [ ن َ طِ / ن َ طْ / ن َ طُ ]. عارف. عریف. طَبن. شفن [ ش ِ ف ِ / ش َ ف َ ]. ناخع. طَب. مُعَتَّه. طَبیب. مشهر. ( منتهی الارب ). پژوهنده. فرساد. ( برهان ). داناج ( معرّب دانا ). دانشمند. ( منتهی الارب ). فقیه. ( منتهی الارب ) ( دهار ). فَقِه. ( منتهی الارب ). اریب. دانشی. حکیم. صاحب آنندراج آرد: دانا، گوئیا اسم جنس است و لهذا اطلاق آن بر جمع و مفرد هر دو صحیح است خواجه نظامی گوید:
ز دانا یکی مرد مردم شناس...
یعنی از جماعة مردم دانا و اگر گفته شود که اجناس اسماء می باشند مثل زر و نقره و جو و گندم و مردم و اشتر و اسپ و فیل و اوصاف را بطریق جنس استعمال نمیکنند مگر آنکه بطریق وصف تابع اسمی بیاید چنانکه گفته شود که از مردم دانا در این کس ندیدم پس میگوئیم که گاهی موصوف را ترک کرده بر صفت قناعت میکنند چنانکه ممزوج گویند و می ممزوج اراده نمایند... و بر این تقدیر مراد از دانا مردم دانا باشد. ( آنندراج )

فرهنگ معین

[ په. ] (ص فا. ) عالم، دانشمند. ج. دانایان.

فرهنگ عمید

داننده، آگاه، عالم: توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد / ز دانش دل پیر برنا بُوَد (فردوسی: ۱/۴ )، چو دانا تو را دشمن جان بُوَد / بِه از دوست مردی که نادان بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰ ).

فرهنگ فارسی

داننده، آگاه، عالم، مقابل نادان، هوشیاری
( صفت ) ۱ - آنکه چیزی داند داننده. ۲ - عالم باعلم با معرفت. جمع دانایان دانایان. ۳ - از نامهای خدای تعالی علیم.
نام شهری ب آسیای صغیر در بیست و پنج فرسنگی بعهد اردشیر دوم پادشاه هخامنشی

فرهنگ اسم ها

اسم: دانا (دختر، پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: dānā) (فارسی: دانا) (انگلیسی: dana)
معنی: داننده، آگاه، عالم، دانشمند، از نام های پروردگار، دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، علیم

جملاتی از کلمه دانا

او بدیده حقّ عیان اندر جهان او بحقّ دانا و بینا بی گمان
غُمر و دانا درین ره و منزل هیچ ناکرده ذره‌ای حاصل
دین و دل دانایی سد ره عشق آمد ای آدم فردوسی بگریز ز شیطان‌ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم