سام

در شاهنامه فردوسی سام، پسر نریمان و پدر زال، یکی از پهلوانان برجسته و مهم بود که در دوران پادشاهی منوچهر به عنوان قهرمانی شجاع و آزاده شناخته می‌شد، سام به خاطر قدرت و دلاوری‌اش، به ویژه با گرز گاوسر خود، مشهور است و در نبرد با افراسیاب درگذشت.

سام به عنوان یک نام پسرانه در فرهنگ ایرانی، به معنای شجاعت و دلاوری است. این نام به خاطر ارتباطش با شخصیت سام در شاهنامه، بار معنایی مثبت و تاریخی دارد و در میان خانواده‌های ایرانی محبوب است. همچنین این نام نماد وفاداری و صداقت است و به عنوان یک انتخاب سنتی برای پسران، نشان‌دهنده ویژگی‌های قهرمانی و قدرت است. این نام در ادبیات و فرهنگ ایران جایگاه ویژه‌ای دارد.

لغت نامه دهخدا

سام. ( اِ ) آتش، چه جانوری که در آتش مسکون میشود او را سام اندر میگویند یعنی اندر آتش و سمندر مخفف آن است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( جهانگیری ). آتش. ( الفاظ الادویه ). این اشتقاق عامیانه است، چه سمندر مأخوذاز «سالامندرا» یونانی است. رک. سالامندرا و سمندر. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || نام علتی ومرضی است که بعضی آن را ورم دماغی میدانند و سرسام همان است. قال الطبری: هذا الاسم فارسی و تفسیره مرض الرأس و السام عندهم المرض و قال الشیخ هو ورم الرأس. ( برهان ). بمعنی ورم و درد. از اینجاست سرسام بمعنی ورم دماغ. ( غیاث ). ورم و از اینجاست سرسام و برسام یعنی ورم سر و ورم سینه و بدین معنی مخفف آسام است که لغتی است در آماس یا قلب آماس است و آسامه کسی آماس دارد و آسیمه اماله او است و بیان او در لغت آسیمه گذشت. ( رشیدی ). البرسام هو فارسیة و البر هو الصدر و السام هوالورم و المرض و السرسام ایضاً هو فارسیة و السر هوالرأس و السام هوالورم والمرض. ( قانون مقالة الثالثه فی اورام الرأس ص 23 کتاب چ تهران ). صاحب قاموس گوید: سام بفارسی بمعنی بیماری است. چنانکه برسام بمعنی بیماری سینه و سرسام بمعنی بیماری سر: و اگر [ آماس ] اندر غشا باشد که اندرون سینه بدان پوشیده است و سینه را همچون بطانه است یعنی آستری، آن را برسام گویند یعنی آماس سینه [ از آنکه ] سام آماس است و بر سینه. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- برسام؛ بیماری سینه.
- سرسام؛ بیماری سر:
دور از تو سَرِسام بسرسام بمرد
وینک سرسوری بعراق آوردند.کاتبی ( از لباب الالباب سعید نفیسی ص 762 ).
سام. ( ع اِ ) رگهایی را گویند که از زر و طلا در کان و معدن بهم میرسد. ( برهان ) ( جهانگیری ). رگ زر. ( شرفنامه منیری ). زر ساده، یعنی زری که زرگری نشده و مسکوک نیز نگشته است. زر و سیم. ( منتهی الارب ). رگ زر و نقره است که بفارسی سام گویند. ( الجماهر بیرونی ص 242 ). رگهای زر در کان. ( منتهی الارب ). || زر طلا. ( برهان ). زرسرخ. ( غیاث ). || مرگ و هلاک. ( غیاث ). مرگ. ( شرفنامه منیری ) ( منتهی الارب ). || بزبان هندی نام کتابی است. ( جهانگیری ). || گوی که بر روی آب گرد آید. || خیزران که درختی است. ( منتهی الارب ).
سام. ( اِ ) در سانسکریت بمعنی حدیث خوش است. ( التفهیم ص 62 ). رجوع به سام بیذ شود.

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِ. ) سبیکة زر و سیم.
[ ع. ] (اِ. ) خیزران (واحد آن سامه ).
(مّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - زهردار، ذوسم. ۲ - سام ابرص.
(اِ. ) ۱ - بیماری. ۲ - ورم.

فرهنگ عمید

۱. ورم، آماس.
۲. مرض.
دارای سَم، زهردار، زهرناک.
* سام ابرص: (زیست شناسی ) [قدیمی] جانوری شبیه چلپاسه، ماترنگ، ماتورنگ.

فرهنگ فارسی

نام پسر بزرگ نوح ۴ که نژاد سامی را بدو نسبت دهند. وی با زوجه خود داخل کشتی نوح شد و از طوفان رهایی یافت.
ورم، آماس، مرض، دارای سم، زهردار، زهرناک
( صفت ) ۱ - زهر دار ذوسم. ۲ - سام ابرص.
بستوه آمدن

فرهنگ اسم ها

اسم: سام (پسر) (فارسی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sām) (فارسی: سام) (انگلیسی: sam)
معنی: آتش، از شخصیتهای شاهنامه، به معنی سیاه، نام خانواده ای ایرانی، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ایرانی نواده ی گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان، ( در عبری ) سام به معنی «اسم» و آن نام فرزند ارشد نوح نبی ( ع ) می باشد، که قوم سامی به او منسوب است، ( در اعلام ) جهان پهلوان ایرانی نواده ی گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان، ( در عبری ) سام به معنی 'اسم' است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی ( ع ) می باشد، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی

فرهنگستان زبان و ادب

{GIS} [مهندسی نقشه برداری] ← سامانۀ اطلاعات مکانی

دانشنامه آزاد فارسی

(به معنی سیاه) پسر نَریمان و پدر زال. بنا بر روایات، جهان پهلوانِ مَنوچهر بود. از روایت ها چنین برمی آید که سام بلندپایه ای آزاده بود. چون نوذَر، براثر ستمگری، با شورش مردم روبه رو شد، سام را به یاری خواند. با آمدن سام مردم به او روی آوردند و از او خواستند که شاه ایران شود. سام نپذیرفت و بزرگان را از دشمنی با نوذر برحذر داشت و نوذر را به راه راست آورد. اما کار نوذر بار دیگر سستی گرفت و اَفراسیاب برای نبرد به ایران روی آورد. سام در همین هنگام درگذشت. زال در گوراب اُستودانی برای پدر ساخت. در حالی که ثَعالِبی و مَجمَلُ التَواریخ مرگ سام را در هندوستان می دانند، در متن پهلوی مینوی خرد آمده است که تن سام در دشت پیشانسه نزدیک کوه دماوند است. چون سام به یک ضربت گرز گاوسر خود (به یک زخم ) دشمن را از پای درمی آورد به سام یک زخم معروف بود.

جملاتی از کلمه سام

سیم ای سپهدار سام سوار طلسمی که بستم همی یادگار
ز سام سپه‌دار با رای و هوش خبر شد به نزدیکی شاه گوش
یک امروز خود جنگ جویم ز سام بود کش گه کین درآرم به دام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم