دم گرگ

فرهنگ معین

(دُ مِ گُ ) (اِ. ) ۱ - کنایه از: صبح کاذب. ۲ - یکی از منازل قمر، شوله، دنبال گرگ، ذنب السرحان.

فرهنگ فارسی

یکی از منازل قمرشوله دنبال گرگ ذنب السرحان.
( اسم ) ۱ - دنب گرگ ذنب ذئب. ۲ - صبح کاذب. ۳ - یکی از منازل قمر.

ویکی واژه

کنایه از: صبح کاذب.
یکی از منازل قمر؛ شوله، دنبال گرگ، ذنب السرحان.

جمله سازی با دم گرگ

روز از دم گرگ تا برآمد ناگاه شد یوسف مشکین رسن سیمین چاه
چاره‌ای بایدم نه خرد بزرگ تا رهد گوسفندم از دم گرگ
از دم گرگ بگسل این رمه را پرورش ده به حفظ خود همه را
چنان دادگر بود کز داد خویش دم گرگ را بست بر پای میش
چو صبح از دم گرگ برزد زبان به خفتن درآمد سگ پاسبان