قوتی

لغت نامه دهخدا

قوتی. ( ترکی، اِ ) حقه و تبنگوی کوچک که نوعاً از چوب تراشند و از نقره و مقوا و جز آن نیز سازندو در آن سنگهای گرانبها و معجون و مانند آن را حفظ کنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به قوطی شود.

جمله سازی با قوتی

لاله زیر سرو بن چون جام یاقوتین شکفت باده یاقوت رنگ و جام یاقوتی بیار
می ربایند از سر خورشید یاقوتی کله می گشایند از بر افلاک پیروزی قبا
یاس را آواره کرد افرشتهٔ عشق و امید قوتی دیگر ز فیض نور جان‌افزا گرفت
گل نارست درخشنده چو یاقوتین جام دانهٔ نار چو لل و چو در جست انار
احمد یاقوتی (زادهٔ ‎۱۰ شهریور ۱۳۳۰) بازیکن واترپلو اهل ایران بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
راه و رسم
راه و رسم
ویو
ویو
مهوا
مهوا
انسجام
انسجام