علت

کلمه علت در زبان فارسی به معنای دلیل یا سبب است. این واژه به چیزی اشاره دارد که منجر به وقوع یک پدیده، وضعیت یا عمل خاصی می‌شود. به عبارت دیگر، علت به دلایلی اشاره می‌کند که موجب بروز یک نتیجه یا اتفاق می‌شوند.

تعریف: این کلمه به طور کلی به آنچه که باعث وقوع یک رویداد یا وضعیت می‌شود، اطلاق می‌گردد. به عنوان مثال، اگر بگوییم باران علت خیس شدن زمین است، در اینجا باران به عنوان دلیل یا سبب خیس شدن زمین شناخته می‌شود.

کاربرد: این کلمه در مباحث علمی، فلسفی و روزمره به کار می‌رود. مثلاً:

در علوم طبیعی علت بیماری به عواملی اشاره دارد که موجب بروز بیماری می‌شوند.

در فلسفه به بررسی علل و معلول‌ها پرداخته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

علت. [ ع َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) هوو. ضرّة. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بدان بهانه کنند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || نیاز و حاجت. || سختی حال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج، عَلات.
علت. [ ع ِل ْ ل َ ]( ع اِ ) بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): بسیار طبیبانند که میگویند فلان چیز نباید خوردن، که از وی چنین علّت به حاصل آید. و آنگاه خود ازآن بسیار بخورند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493 ). دو سه علت متضاد دشوار است علاج آن.

فرهنگ معین

(عِ لَّ ) [ ع. علة ] (اِ. ) ۱ - بیماری، ناخوشی. ۲ - سبب، انگیزه. ۳ - عذر، بهانه. ج. علل.

فرهنگ عمید

۱. بیماری، ناخوشی، رنج.
۲. عذر، بهانه.
۳. سبب.

فرهنگ فارسی

بیماری، ناخوشی، رنج، عذر، بهانه، سببحروف عله:وای
( اسم ) ۱ - بیماری ناخوشی. یا علت پشت. بیماری ابنه. ۲ - سستی ناتوانی ۳ - آفت آسیب. یا علت سرخ. آفتی که درکشت گندم افتد و برگها را سرخ گرداند و از آن هیچ حاصل نیاید. ۴ - عیب ۵ - عذر بهانه. ۶ - سبب جهت. یا به علت. به سبب به جهت. یا بی علت. ۷ - قاعدگی زن رگل. ۸ - الف - آن که از وجودش وجود شئ دیگر لازم آید و از عدمش عدم شئ دیگر. ب - آن چه وجود شئ بر آن متوقف است و به عدم آن متوقف است و به عدم آن ممتنع می شود ولی به وجودش معلول واجب نمی شود. یا علت آلتی. آلت و وسیله فعلی چون تیشه واره که درودگر بدان چیزها سازد. یا علت های ( علل ) اربعه. مراد علت صوری علت غائی علت مادی و علت فاعلی است. یا علت اول ( اولی ) ذات حق تعالی عله العلل. یا علت بذات. ( بالذات ) الف - امری که مستقیما و بلا واسطه علت چیزی باشد چنان که آتش به ذات و بلا واسطه علت سوختن است و نتیجه سوختن زوال برودت است و بنابراین زوال برودت معلول بلعرض است زیرا بالذات علت احراق است. ب - عله العلل علت اولی ذات حق تعالی. یا علت بسیط ( بسیطه ). الف - امری که بدون جهت و حیثیت دیگری علت موثر باشد مثلا عقل فعال که موثر در عالم طبیعت است. ب - علتی که مجرد از ماده نباشد ولی بدون آن که با امری دیگر ضمیمه و ترکیب شود علت است چنان که آتش به تنهایی علت احتراق است در مقابل علت مرکبه چنان که چند تن بالاجتماع علت حرکت امری باشند. یا علت بعرض ( بالعرض ). علت بذات. یا علت بعید ( بعیده ). الف - امری که خود مستقیما و بلا واسطه معلولی را ایجاب نکند ب - هر یک از علل معده. یا علت تام ( تامه ). علتی است که معلول بدان واجب و موجود شود یعنی امری که خود مستقلا وجود امری دیگر را ایجاد می کند علت تمامیه علت موثره یا علت تمامیه علت تام. یا علت خاص ( خاصه ). امری است که بر و تیره واحد فعلی خاص را انجام دهد چنان که حرارت تنها احراق کند و و علت عام چنان که آتش حرارت و احراق کند و فلزی را ذوب نماید. یا علت ذاتی. علت بذات. یا علت صورتی. علت صوری. یا علت صوری. آنچه فعلیت و شیئیت شئ بدانست چنان که مادام که خانه ای به صورت و هیات و شکل و مخصوص و اوضاع و نظام معینی در نیاید خانه نگویند و اوراق پراکنده را کتاب نگویند و موقعی که صورت خاص به خود گیرد کتاب و خانه گویند. یا علت عادی ( عادیه ). امریست که بر حسب عادت موثر در چیزی باشد و آن را ایجاب کند و لو آن که از لحاظ حکم عقلی نتوان میان آن دو رابطه علیت یافت واو را علت حقیقی دانست فلاسفه کلیه علل موثره را علت ظاهری و عادی می دانند. یا علت عام ( عامه ). امریست که علیت برای امری واحد نداشته باشد چنان که آتش علت احراق ذوب و غیره است. یا علت عرضی ( عرضیه ). علت بذات. یا علت غائی ( غائیه ). علتی است که محرک اول فعل باشد و در وجود ذهنی مقدم بر دیگر علل باشد و در وجود خارجی بعد از محقق همه آن ها محقق شود. یا علت فاعلیه. علت فاعلی. یا علت فاعلی ( فاعلیه فاعله ) علتی است که مفید وجود یا صورت ترکیبی شیئی باشد. ذات حق علت فاعلی موجودات است که مفیض و مفید وجود است. یا علت قابلی ( قابلیه ) الف - علت مادی است زیرا از شرایط تاثیر قابلیت محل برای تاثر و قبول فعل است. ب - ماده منفعل. یا علت قریب ( قریبه ). امری که بلا واسطه و بی فاصله خود موثر در وجود معلول باشد. یا علت مادی. ماده ایست که محل حلول صورت و جزو مقوم شئ و جنبه بالقوه و استعداد قبول شئ و محل استقرار قوه و حامل قوه است. یا علت موثر ( موثره ). علت تامه که خود موثر در وجود معلول است. یا علت مبقی ( مبقیه ). هر موجودی همان طور که در حدوث احتیاج به علت دارد در بقائ نیز احتیاج به علت دارد زیرا علت حاجت به علت امکان است و امکان در هر حال باقی است و کسانی که قایل به بقائ اکوانند علت حاجت به علت را حدوث می دانند و گویند موجودات بعد از حدوث احتیاج به علت مقبیه ندارند زیرا بعد از حدوث علت حاجت به علت مرتفع می شود. یا علت محرک. ( علل محرکه ) علت موثر ( علل موثره ) یا علت معد ( علل معده ). اموری که هر یک از آنهابتهایی موثر در وجود معلول نمی باشد ولی موجب نزدیک شدن صدور معلول از علت موثر است و به عبارت دیگر مجموع اموری که معلول را مهیای صدور از علت موثر می سازند علل مقربه. یا علت ناقص ( ناقصه ) علتی است که خود به تنهایی و مستقلا موجب وجود چیزی نگردد و بعبارت دیگر معلول به وجود آن واجب نشود. یا علت هیولانی ( هیولانیه ) علت آلتی. ۹ - تغییراتی که در عروضها ( جزو آخر از مصراع اول ) و ضربها به سبب و وتدها ملحق شود جمع: علل. یا حروف علت. سه حرف: و ا ی.
هوو ضره آنچه بدان بهانه کنند نیاز و حاجت سختی حال

دانشنامه آزاد فارسی

علّت
در اصطلاح فلسفه، چیزی که هستی شیء دیگری به او وابسته است و با عدم آن، عدم این شی ء لازم می آید. علت در فلسفه دارای تقسیم های گوناگونی است: الف: علت تامه و علت ناقصه؛ اگر شیئی فقط به امری واحد وابسته باشد، آن امر «علّت تامه» و اگر به امر دیگری نیز نیاز داشته باشد، آن امر «علت ناقصه» است. حال این علت ناقصه یا در داخل معلول است و یا در خارج؛ اگر در داخل معلول باشد، و معلول به واسطۀ آن بالفعل شود، آن امر «علت صوری» است، و اگر معلول به واسطۀ آن به وجود آید «علت فاعلی» است، و اگر معلول برای آن به وجود آید «علت غایی» است. مثلاً در یک کوزه، کوزه گر علت فاعلی؛ انگیزۀ آب نوشیدن به واسطۀ آن، علت غایی؛ صورت کوزه، علت صوری؛ و خاک و آب (گِل) علت مادی است. ب: علت بالذّات و علت بالعَرَضی (علل قریبه و مُعِدّه)؛ علتِ بدون واسطه علت بالذّات است و علتِ باواسطه علت بالعَرَض؛ گاه علت اولی یعنی خداوند نیز علت بالذّات دانسته شده است. ج: علت مؤثر و علت مُعِدّه؛ علت مؤثر موجب پیدایش معلول است و مُعِدّ زمینه آفرین پیدایش؛ د: علت بسیط و علت مرکب؛ علتی که در پیدایش معلول خود کافی است و نیاز به ضمیمه ای ندارد علت بسیط است والّا مرکب می باشد؛ ه: علت بالفعل و علت بالقوه؛ علتی که تمام اجزای آن فعلیت دارد علت بالفعل است، والاّ بالقوه است؛ و: علت وجودی و علت ماهوی؛ علت فاعلی و غایی علل وجودی هستند و علت مادی و صوری که منشأ اعتبار جنس و فصل اند علل ماهوی شیء است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] علت (قیاس). وصف مشترک میان اصل و فرع در قیاس فقهی را علت (قیاس) گویند.
علت (قیاس) از ارکان قیاس و به معنای وصفی است که وجود آن در اصل، باعث تعلق حکم شرعی به وصف گردیده است؛ به بیان دیگر، وصف مشترک میان اصل و فرع است که علت برای سرایت حکم اصل به فرع می گردد؛ برای مثال، در قیاس نبیذ به خمر، مجتهد از طریق نص پی می برد که خمر به خاطر وجود وصف «اسکار» حرام شده است پس وصف اسکار همان علت (قیاس) است آن گاه به دلیل وجود این وصف در نبیذ، حکم حرمت را از خمر (اصل) به نبیذ (فرع) سرایت می دهد.

جملاتی از کلمه علت

طبیب علت بیمار تیغ هندی توست که واخرید بیک قصدش از هزار علل
و چون معلولات پیداست دلیل است که علتها را نهایت است و نهایت علتها عقل است و او را علت نیست، و چیزی که او را علت نباشد او به حد قوت باشد پس درست شد که عقل تمام است هم به فعل و هم به قوت.