صدا

صدا به عنوان یک احساس فیزیولوژیک، از طریق گوش دریافت می‌شود و ناشی از ارتعاشات ایجاد شده توسط موج صوتی است. این امواج صوتی، تغییرات فشار را به وجود می‌آورند و به صورت کره‌ای در حال انبساط در تمامی جهات در هوا پخش می‌شوند. سرعت انتشار این امواج در هوا به دمای آن بستگی دارد و در شرایط معمول فشار و دما، این سرعت تقریباً ۳۳۰ متر در ثانیه است. ارتفاع صدا به تعداد ارتعاشاتی که در هر ثانیه در هوا ایجاد می‌شود وابسته است، در حالی که سرعت انتشار آن مستقل از بسامد می‌باشد.

لغت نامه دهخدا

صدا. [ ص َ ] ( ع اِ ) معرب «سدا» است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. ( برهان ). بانگ که بر کوه افتد. ( بحر الجواهر ). آواز که از گنبد و کوه و چاه و غیره بازآید و مطلق هر آواز را نیز گویند. ( غیاث اللغات ). ابن الجبل. ابن الطود. ابنةالجبل. بنات رضوی. ( المرصع ). نوف.بانگ. پژواک. پژوال. چرنگ. صوت. آواز. در عربی صدی است. || ( اصطلاح فیزیک ) صدائی است که از انعکاس صوت بوجود می آید. به این قسم که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی نمایند، منعکس میگردند و صدائی نظیر صدای اولی احداث مینمایند، شرط لازم برای اینکه صدا از صدای اصل تمییز داده شود اینستکه فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل هفده متر بوده باشد

فرهنگ معین

(صَ یا ص ) [ ع. ] (اِ. )۱ - پژواک، انعکاس صوت. ۲ - بانگ، آواز. ۳ - آن چه که شنیده می شود.، ~ی چیزی را درنیاوردن کنایه از: دربارة آن با کسی سخن نگفتن و رازش را فاش نکردن.، ~ی کسی را درآوردن کنایه از: موجب خشم و اعتراض او شدن.،~ی کسی از جای گرم

فرهنگ عمید

۱. آواز، بانگ: تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغت نامه: صدا ).
۲. آوازی که در کوه یا جای دیگر می پیچد و دوباره به گوش می رسد، آوازی که از انعکاس صوت به وجود می آید: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا (مولوی: ۴۳ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آوازی که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان آواز شنیده شود. توضیح آوازی است که از انعکاس صوت به وجود آید بدین نحو که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی کنند منعکس گردند و آوازی نظیر آواز اول احداث نمایند. شرط لازم برای این که صدا از آواز اصلی تمیز داده شود این است که فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل ۱۷ متر باشد. ۲ - آواز انسان و آوازهایی که از آلات موسیفی حادث شود: صدای جعفر صدای تار. ۳ - بانگ جانوران: صدای گربه صدای سگ. ۴ - پخش اخبار و افکار به وسیله رادیو: رادیوی صدای آمریکا. یا صدا و ندا. بانگ و فریاد داد و فریاد. یا صدای لرزان. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون آید به سبب حزن ترس و جز آن آواز مرتعش. یا یک دست صدا ندارد ( بی صداست ) توفیق از آن جمعیت است.

فرهنگ اسم ها

اسم: صدا (دختر) (عربی)
معنی: انعکاس صوت، پژواک

فرهنگستان زبان و ادب

{sound} [فیزیک] آنچه تحت تأثیر آشفتگی صوتی پدید آید و با گوش حس شود
{tone} [موسیقی] نتیجۀ ارتعاش های ایجادشده از ساز یا حنجره در موسیقی متـ. صوت 3

جملاتی از کلمه صدا

دست کسی به دامن محمل نمی رسد کو را نه بر صدای جرس کاروان طلب
از نوایش مرغ دل پران شدی وز صدایش هوش جان حیران شدی
از حیرت قانون نفس هیچ مپرسید در رشتهٔ سازی که نداریم صداییم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم