شیرین یکی از ملکههای تأثیرگذار ساسانی و از معشوقههای معروف و محبوب در ادبیات فارسی به شمار میآید. نظامی او را ملکهای ایرانی با ریشه ارمنی معرفی کرده و طبق برخی منابع دیگر، شیرین اصالتاً اهل شوش یا خوزستان و پیرو مذهب مونوفیزیت بوده است. بر اساس روایت فردوسی، پس از ازدواج خسرو با مریم، در مسیر او قرار میگیرد و یادآور خاطرات جوانیشان میشود. به این ترتیب، او به حرمسرای شاه وارد شده و در نهایت مریم را مسموم و به قتل میرساند. طبق نوشتههای داستانی، وی بسیار زیبا و مورد عشق و محبت خسرو پرویز بوده است. سبئوس نیز او را با عنوان ملکه بزرگ یاد کرده است. بر اساس منابع موجود، شیرین در آغاز سلطنت خسرو با او رابطه داشت. هرچند که مقام او پایینتر از شاهدخت مریم، دختر موریس امپراتور روم و همسر نخست خسرو بود، اما به دلیل علاقه عمیق خسرو به او، نفوذش در دربار بسیار زیاد بود. ثعالبی میگوید که خسرو در دوران ولیعهدی به عشق وی دلبسته بود، اما در پی آشوب بهرام چوبین، مدتی او را فراموش کرد. پس از بازپسگیری تخت سلطنت، بلافاصله شیرین را به همسری برگزید و تمام وجودش را به او سپرد و او را چون جانش عزیز میداشت. این ازدواج برای بزرگان ناخوشایند بود، زیرا معتقد بودند که وی، که دوشیزه و باکره بود، خود را بدون ازدواج در اختیار خسرو قرار داده و چنین زنی شایسته همسری پادشاه نیست. اما خسرو پاسخ داد که او به خاطر من بدنام شده و اکنون که با من ازدواج کرده، مانند جامی زرین و پاکیزه شده است. بزرگان نیز سخن او را تأیید کردند. فردوسی نیز این داستان را به زیبایی در شاهنامه به نظم درآورده است. در نهایت، به دلیل حسادت به مریم، پس از یک سال او را به طرز ناشناسی (احتمالاً با زهر) به قتل میرساند.
شیرین
لغت نامه دهخدا
شیرین. ( ص نسبی ) هر چیزکه نسبت به شیر داشته باشد، خصوصاً در حلاوت. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). || طفل شیرخواره. ( ناظم الاطباء ). شیری. || هر چیز که مزه قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. غذا و خوراک باحلاوت. ( ناظم الاطباء ). حالی. حلو. صاحب طعمی چون طعم شکر. نقیض مر. مقابل تلخ. نوشین. ( یادداشت مؤلف )
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
آنچه که طعم شیروقندبدهد، منسوب به شیرخوردنی
( صفت ) ۱ - هر چیز که طعم قند و شکر و نبات داشته باشد مقابل تلخ. ۲ - هر چیز مطبوع و لطیف و دلپذیر. ۳ - تمام کامل: شصت سال شیرین دارد. ۴ - رونق رواج: بازار کار شیرین است.
فرهنگ اسم ها
معنی: ( به مجاز ) دوست داشتنی، خوشایند، زیبا، گرامی، عزیز، خوش سخن و دلنشین، دارای مزه ی شیرینی، ( به مجاز ) مطبوع، دلنشین و دلپذیر، ( به مجاز ) شیوا یا ادا شده با لهجه ای گوش نواز ( سخن )، به طور دلپذیر، خیلی خوب، مطبوع و خوشایند شدن، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ارج و قرب پیداکردن، گرامی شدن، ( اَعلام ) ) همسر مسیحی و احتمالاً ارمنی خسرو پرویز، که داستان عشق خسرو پرویز و فرهاد به او در ادبیات فارسی معروف است و از جمله در شاهنامه و خسرو شیرین نظامی آمده است، ) شیرین نام بخشی از رود هِلّه در مسیر عبور از برازجان، ( در اعلام ) نام معشوقه ی ارمنی و زوجه ی خسرو پرویز که طبق روایات فرهاد نیز به او عشق می ورزید، دلنشین، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
جملاتی از کلمه شیرین
ز جوی شیر نشد نرم سینه شیرین چو کوهکن جگر او ز سنگ و آهن بود
سخن بگوی که پیش لب شکر بارت حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست