شمه

شمه به معنای بوی خوش سرشیر، واژه‌ای است که در فرهنگ ما به زیبایی و لطافت احساسات انسانی اشاره دارد. این عبارت نه تنها به حس بویایی ما بلکه به عواطف و تجربیات ما نیز مربوط می‌شود. بوی سرشیر، که معمولاً یادآور خاطرات شیرین دوران کودکی و لحظات دلنشین خانوادگی است، می‌تواند حس آرامش و دلخوشی را به فرد منتقل کند. در واقع، شمه به ما یادآوری می‌کند که چگونه عطرها و بوی‌ها می‌توانند در زندگی ما تاثیرگذار باشند و احساسات عمیق‌تری را در ما برانگیزند. این واژه نمادین، در ادبیات و شعر فارسی نیز جایگاه ویژه‌ای دارد و به زیبایی توصیف احساسات و تجربیات انسانی کمک می‌کند. بنابراین، شمه نه تنها بوی خوش سرشیر است، بلکه نمایانگر لحظات شیرین و خاطراتی است که در دل و جان ما جای دارند و با یادآوری آنها می‌توانیم به زندگی رنگ و بویی تازه ببخشیم.

لغت نامه دهخدا

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ). سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || اولین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشند و غلظتی دارد. کال. || شیری که بخودی خود و بدون دوشیدن از پستان بچکد. ( از انجمن آرا ) ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
شمه. [ ش ِ م ِ / ش ِم ْ م ِ ] ( اِ ) چربی شیر و پنیر. ( ناظم الاطباء ). چربی سرشیر و چربی پنیر و ماست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
شمه. [ ش َم ْ م َ / م ِ ] ( ع اِ ) بوی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). مطلق بوی باشد خواه بوی گل و خواه بوی چیزدیگر. ( از برهان ). || بوی خوش. ( ناظم الاطباء ). عطر. بوی دلاویز. ( یادداشت مؤلف )

فرهنگ معین

(شَ مَّ ) [ ع. شمة ] (اِ. ) ۱ - بوی خوش. ۲ - اندک، کم.
(ش مَ ) (اِ. ) ۱ - اولین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشند. ۲ - سرشیر.

فرهنگ عمید

۱. سرشیر، چربی شیر.
۲. نخستین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشیده شود، آغوز، فرشه، فله.
۱. مقدار کمی از چیزی کم، اندک.
۲. [قدیمی] بوی اندک.

فرهنگ فارسی

بوی، بوی اندک، یک باربوییدن چیزی، کم، اندک، سرشیر، چربی شیر، نخستین شیرگاونر، آغوز، فرشه
( اسم ) ۱ - اولین شیری که از گاو و گوسفند پس از زاییدن دوشند آغوز. ۲ - سر شیر.
لغتی است در شیمه چه یائ مبدل به همزه شود.

فرهنگ اسم ها

اسم: شمه (دختر) (عربی) (تلفظ: še(a)mme) (فارسی: شمه) (انگلیسی: shemme)
معنی: بوی خوش

جملاتی از کلمه شمه

نوح که لب‌تشنه به حیوان رسید چشمه غلط کرد و به طوفان رسید
آن جان جهان کرشمهٔ خوبان کرد ور نه به قصب ماه نهان نتوان کرد
من ادرار این فیض از آن یافتم که روی از دگر چشمه‌ها تافتم