شعور

کلمه شعور در زبان فارسی به معنای درک، آگاهی، و فهم عمیق از مسائل و پدیده‌ها به کار می‌رود. این واژه به توانایی فرد در تشخیص و درک مفاهیم، احساسات، و رفتارهای دیگران اشاره دارد.

معانی و مفاهیم:

درک و فهم: شعور به معنای توانایی درک مسائل، موقعیت‌ها و احساسات دیگران است.

آگاهی: اشاره به سطح آگاهی فرد از محیط و شرایط خود و دیگران.

توانایی تحلیل: توانایی تفکر منطقی و تحلیل وضعیت‌ها و مسائل.

کاربردها:

روان‌شناسی: در مباحث روان‌شناسی، شعور به توانایی‌های شناختی و عاطفی انسان اشاره دارد و می‌تواند به معنای هوش عاطفی نیز به کار رود.

فلسفه: در فلسفه، شعور به مفهوم آگاهی و شناخت و درک عمیق از واقعیت‌ها و وجود اشاره دارد.

گفتار روزمره: در مکالمات عادی، ممکن است برای اشاره به درک و فهم یک فرد نسبت به موضوعات مختلف به کار رود.

معادلات و مترادف‌ها:

مترادف‌ها: درک، فهم، آگاهی، هوش، شناخت.

معادل‌ها در زبان‌های دیگر: در انگلیسی: consciousness ،awareness ،intellect.

متضادها: جهل، عدم آگاهی و نادانی.

لغت نامه دهخدا

شعور. [ ش َ ] ( ع اِ ) نوعی ماهی. ( از اقرب الموارد ) ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) اسب نجیبی از آن حبطات بود. ( از اقرب الموارد ). نام اسب پسران حارث بن عمرو. ( منتهی الارب ).
شعور. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَعْر. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ شَعَر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَعْر و شَعَر شود. || ( اِمص ) فهم و دریافت و ادراک و معرفت. ( ناظم الاطباء ). دریافت. اندریافت. هوش. ( یادداشت مؤلف ).
- شعور گرفتن از کسی؛ سلب عقل و هوش از وی:
ز سنگ خاره دل آن چشم بازیگوش میگیرد
شعور از زاهد خشک آن لب می نوش میگیرد.صائب تبریزی ( از آنندراج ). || ( اصطلاح روانشناسی ) نفس در عین اینکه جولانگاه حالات مختلف یا به عبارت صحیح تر، خود آن حالت است، و به وجود آنها نیز آگاهی دارد و از این حیث کسی را ماند که هم خواننده است هم مستمع. بنابراین عالم و معلوم یکی است. برای سهولت مطالعه و بیان هر یک از این دو جنبه نفس را به لفظی مخصوص تعبیر می کنیم و از این رو که خود کیفیات نفسانی است آنرا نفس می گوییم و از جهت اینکه علم به آن دارد شعور یا وجدانش مینامیم. ( فرهنگ فارسی معین از روانشناسی تربیتی سیاسی ). چون ادراک بدون استنباط باشد آنرا شعور خوانند و چون وقوف باشد بر حصول تمام معنی حاصل شده آنرا تصور مینامند. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ سجادی ).
- شعور باطنی ( باطن )؛ میان نفسانیات صریحه و مغفوله حد فاصل و قاطعی وجود ندارد بلکه حالاتی یافت میشوند که نه مغفولند و نه صریح. مجموعه نفسانیات صریحه و مجموع نفسانیات مغفوله را میتوان نامگذاری کرد و چنانکه معمول است دسته اول را به شعور ظاهر و دسته دوم را به شعور باطن تعبیر نمود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شعور ظاهر؛ مجموع نفسانیات صریحه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ترکیب شعور باطنی ( باطن ) شود.
|| زیرکی و فِراست. || هنر. || دانش. ( ناظم الاطباء ).
- ارباب شعور؛ علما و حکما و دانایان. ( ناظم الاطباء ).
- باشعور؛ صاحب عقل و خرد و هوش. خداوند درک و فهم و معرفت. ( یادداشت مؤلف ).
- بی شعور؛ لفظی است که در مقام تحقیر و اهانت به کسی گویند.
- || آنکه عقل و شعور کامل ندارد.
|| ( اصطلاح حکمت ) ادراک شیئی است من غیر ثبات و این اصطلاح حکماست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حکمت اشراق ص 112، 115، 117، 136، 229 و 252 شود.

فرهنگ معین

(شُ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) دریافتن. ۲ - (اِ مص. ) ادراک. ۳ - آگاهی.

فرهنگ عمید

۱. دانستن و دریافتن.
۲. حس کردن.
۳. (اسم ) فهم و ادراک.

فرهنگ فارسی

دانستن ودریافتن، حس کردن، فهم وادراک
۱ - ( مصدر ) حس کردن دریافتن ادراک کردن. ۲ - ( اسم ) ادراک اندر یافت. ۳ - آگاهی ۴ - نفس در عین اینکه جولانگاه حالات مختلف یا به عبارت صحیحتر خود آن حالاتست به وجود آن ها نیز آگاهی دارد و از این حیث کسی را ماند که هم خواننده است هم مستمع بنابراین عالم و معلوم یکی است. برای سهولت مطالعه و بیان هر یک از این دو جنبه نفس را به لفظی مخصوص تعبیر می کنیم: از این رو که خود کیفیات نفسانی است آن را نفس می گوییم و از جهت این که علم به آن کیفیات دارد شعور یا وجدانش می نامیم. میان نفسیات صریحه و مغفوله حد فاصل و قاطعی وجود ندارد بلکه حالاتی یافت می شوند که نه معقولند نه صریح. مجموع نفسیات مغفوله را می توان نامگذاری کرده چنان که معمول است دسته اول را به شعور ظاهر و دسته دوم را به شعور باطن تعبیر نمود. ( روانشناسی تربیتی دکتر سیاسی ۵. ) ۲۵ - چون ادراک بدون استنباط باشد آن را شعور خوانند و چون وقوف باشدبر حصول تمام معنی حاصل شده آن را تصور می نامند.
نوعی ماهی یا اسب نجیبی از آن حبطات بود

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:آگاهی (فلسفه)

ویکی واژه

دریافتن.
ادراک.
آگاهی.

جملاتی از کلمه شعور

نکرد کعبه به سنگ نشان ترا ره دان به این شعور، تو از بی نشان چه می خواهی؟
پس آنچه به اولاد، و اولاد اولاد ظالم، از ظلم می رسد اگر چه ظاهرا بر او ظالم است و لیکن در معنی نعمتی است از خدا بر او، که فایده از برای دیگران نیز دارد پس هر که را اندک عقل و شعوری بوده باشد، و دشمن خود و بازماندگان خود نباشد و اعتقاد به مرگ و رسیدن به حساب و ثواب و عقاب روز قیامت داشته باشد البته خود را از ظلم نگاه می دارد.
تبدیل لوکیوس به الاغ در حالی است که شعور و قوّهٔ ادراک انسانی اش، همچنان محفوظ و دست نخورده باقی‌مانده‌است و وی به روشنی و وضوح متوجه هر آنچه در اطرافش می‌گذرد، هست.
در بعضی‌ها این خصوصیت چندان شدید است که وقتی کسی با آنان گفت‌وگو می‌کند و شعورش را چنان‌که باید پنهان نمی‌کند، احساس می‌کنند موردِ اهانت قرار گرفته‌اند — حتی اگر این احساس را در آن لحظه ابراز نکنند — اما گویندهٔ بی‌تجربه بیهوده به فکر فرومی‌رود و می‌کوشد بفهمد چرا خشم و نفرتِ دیگری را برانگیخته است.
کلارک عقیده دارد فراتر از منظومه شمسی موجودات ذی‌شعوری وجود دارند. او موجوداتی را توصیف می‌کند که قادرند خود را به انرژی و آنگاه بار دیگر به ماده تبدیل کنند. او می‌گوید: این که کسانی از فضای خارج به ملاقات زمین آمده باشند اندیشه‌ای کاملاً معقول است و در واقع اگر این رویداد طی چند میلیارد سالی که از عمر زمین می‌گذرد رخ نداده باشد، جای شگفتی دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم