سحر

سِحر در زبان عربی به معنای فریفتن از طریق تغییر و تبدیل ماهیت اشیاء است. در سِحر، فرد ساحر با استفاده از ترفندها و روش‌های خاص خود، باعث ظهور پدیده‌ای به شیوه‌ای غیرمعمول می‌شود؛ گفته می‌شود که گاهی این روش از طریق ارتباط با شیاطین و جن‌ها انجام می‌گیرد. در فقه اسلامی، یادگیری و پرداختن به سحر حرام و از گناهان بزرگ محسوب می‌شود. در قرآن نیز ذکر شده که سحر بدون اراده خداوند تأثیر نخواهد داشت و این امر وسیله‌ای برای آزمایش بندگان است. هر کسی که به دنبال سحر باشد، از خیر و رحمت الهی محروم خواهد ماند. واژه سحر و مشتقات آن بیش از ۵۰ بار در قرآن آمده است. در سوره فلق، به پیامبر (ص) دستور داده شده که از شر ساحران به خداوند پناه ببرد.

لغت نامه دهخدا

سحر. [ س َ ح َ] ( ع ص ) وقت آخر شب و زمان پیش از صبح، و بعضی شراح نوشته اند که سحر آن وقت را گویند که ششم حصه از شب مانده باشد یعنی چهار پنج گهری شب باقی بود. ( غیاث از لطائف ) ( آنندراج ). سپیده دم. ( دهار ). سحرگاه. ( ترجمان القرآن ). پیشک از صبح. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(سَ حَ ) [ ع. ] (اِ. )پیش از صبح، سپیده - دم.
(س ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) جادو کردن. ۲ - (اِمص. ) جادوگری. ۳ - (اِ. ) جادو. ۴ - هر آن چه که در آن فریبندگی و گیرندگی خاص باشد.

فرهنگ عمید

نزدیک صبح، هنگام پیش از صبح، سپیده دم، پگاه.
۱. فریفته ساختن کسی با کاری شگفت انگیز، جادو کردن، جادویی کردن.
۲. (اسم ) [مجاز] جادویی، افسون، فسون.
۳. (اسم ) [مجاز] چیزی یا کاری که در آن فریبندگی و گیرندگی باشد.
* سحر حلال: [قدیمی، مجاز]
۱. هنرنمایی در نظم یا نثر.
۲. کار عجیب و حیرت انگیز که آلوده به نیرنگ نباشد.

فرهنگ فارسی

جادوکردن، فریفته، جادویی، کارشگفت، حیرت انگیز، نزدیک صبح، هنگام پیش ازصبح، سپیده دم، پگاه
۱ - ( مصدر ) جادو کردن. ۲ - ( اسم ) جادو افسون جمع اسحار سحور. ۴ - آنچه که در آن جذابیت و فریبندگی خاصی باشد. یا سحر بنان. خط خوش. یا سحر حلال. ۱ - شعر یا نثر عالی سخن فصیح و بلیغ. ۲ - هنری حیرت انگیز که از راه حیله و نیرنگ حاصل نشده باشد.
شش. جمع اسحار و سحور

فرهنگ اسم ها

اسم: سحر (دختر) (عربی) (طبیعت، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sahar) (فارسی: سَحر) (انگلیسی: sahar)
معنی: سپیده دم، پگاه، از نیمه شب تا اذان صبح، زمان قبل از سپیده دم، زمانی است ( در ماه رمضان ) از نیمه شب تا اذان صبح، ( در قدیم ) صبح

جملاتی از کلمه سحر

خود را به دوش آه سحر بند چون شرار بر بام این سرا به ازین نردبان مخواه
بدست باد سحر گشت طره سنبل چنان پریش که شد بوم و بر عبیر فشان
در وقت سحر نماز شام آوردن بتوان، نتوان تو را به دام آوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم