سبزه

سبزه

سبزه گیاهی است که با رویاندن برخی حبوبات به‌وجود می‌آید و یکی از نمادهای نوروز و اجزای سفره هفت‌سین به شمار می‌رود. این سبزه معمولاً از جوانه‌های گندم، جو و عدس تهیه می‌شود. ایرانیان بر این باورند که وجود آن در سفره هفت‌سین، شادابی و سرزندگی را در طول سال به ارمغان می‌آورد. رسم بر این است که آن را تا روز سیزدهم نوروز، که به آن سیزده‌به‌در گفته می‌شود، نگه‌داری کرده و در این روز بدی‌ها و کدورت‌ها را دور بیندازند. همچنین برخی اعتقاد دارند که گره زدن آن در روز سیزده‌به‌در می‌تواند بخت جوانان مجرد را باز کند. مخالفان استفاده از آن در نوروز به نگرانی‌های مربوط به آب و محیط زیست اشاره می‌کنند. آنها معتقدند که این گیاه نوروزی باعث هدر رفتن مقدار زیادی غلات می‌شود و در شرایط کم‌آبی و خشکسالی، مصرف آب را نیز افزایش می‌دهد. این استدلال همچنین در مورد تهیه سمنو مطرح می‌شود. برخی از این افراد پیشنهاد می‌کنند که به جای سبزه، از تخم سبزی برای کاشت و مصرف خوراکی استفاده شود. همچنین، برخی دیگر نگران کپک زدن غلات و انتقال آلودگی به محیط خانه هستند. حامیان این نظر معتقدند که میزان غله یا حبوباتی که هر ساله برای تهیه سبزه استفاده می‌شود، کمتر از مقدار نانی است که در چند وعده غذایی ایرانیان دور ریخته می‌شود. به گفته آنها، یک سوم از غله‌ای که تولید یا خریداری می‌شود، به زباله تبدیل می‌گردد. آنها همچنین بر این باورند که برای مقابله با مشکل کم‌آبی، نیاز به مدیریت جامع مصرف آب وجود دارد.

لغت نامه دهخدا

سبزه. [ س َ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) سبزی. گیاه نورسته. گیاه خودروی نورسته. رستنی و نبات. ( آنندراج ). علف و گیاه. گیاه که در قطعه زمینی رویَد. ( از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پراکنده دارد و بیشتر در کنار جویها و نقاط مرطوب روید. چمن. خضوب. خضیب. سبزه نودمیده بباریدن باران. ( منتهی الارب ): تفرة؛ سبزه نودمیده. ( منتهی الارب )

فرهنگ عمید

۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد، گیاه نورسته، گیاه تازه روییده: این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷ ).
۲. چمن: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ: ۴۶۴ ).
۳. نوعی کشمش سبز رنگ، کشمش سبز.
۴. (صفت ) کسی که چهره اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد، گندمگون.
۵. گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت سین در ظرف کوچکی می رویانند.
* سبزهٴ بهار: [قدیمی]
۱. گیا هان و سبزی های فصل بهار.
۲. زمین سبز و خرم در فصل بهار.
۳. (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار: بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری: ۴۰ ).
* سبزه درسبزه:
۱. سبزه زارهای پیوسته به هم.
۲. سبزه زار وسیع و پرگیاه: دید نزهتگهی گران پایه / سبزه درسبزه، سایه درسایه (نظامی۴: ۵۹۸ ).

فرهنگ فارسی

۱ - علف سبز چمن. ۲ - نوعی کشمکش سبز ۳ - گندم گون. ۴ - معشوق سبز چهر ۵ - بنگ یا سبزه بهار. لحنی است در موسیقی قدیم.

فرهنگ اسم ها

اسم: سبزه (دختر) (فارسی)
معنی: گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون

ویکی واژه

منسوب به سبز؛ گیاهی که از رویاندن دانه یا بصورت خودرو در جایی سبز شده است.
(مجاز): محل پر گیاه، سبزه‌زار، چمن‌زار.

جملاتی از کلمه سبزه

غم خط تو فضولی ز دل برون نکند که هست جای چنان سبزه چنین چمنی
بر لب آب روان سبزه شبنم شسته مژه اشک فشانیست به چشم من زار
ز خرمی شده پامال خلق سبزه و گل بروی دست بود جای نی ز نالیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم