زور در زبان فارسی به معنای قدرت یا توانایی و نیروی فیزیکی به کار میرود. این واژه میتواند در ترکیبهای مختلفی استفاده شود و به ابعاد گوناگون توانمندی اشاره کند. به طور کلی، زور به عنوان یک مفهوم کلیدی در ارتباطات انسانی و اجتماعی مطرح است و میتواند نشاندهنده نفوذ، تسلط و یا حتی اقتدار باشد. در مواردی مانند ورزش، مدیریت و حتی روابط بین فردی، این واژه به وضوح قابل مشاهده است. همچنین، در زبان محاورهای و ادبیات، معانی و بار معنایی خاصی به خود میگیرد که میتواند بر درک ما از مفهوم قدرت و توانایی تأثیر بگذارد. به علاوه واژه زور میتواند در زمینههای گوناگون معانی متفاوتی داشته باشد، از این رو درک مفهوم آن در هر متن اهمیت ویژهای دارد. به عنوان نمونه، در متنی مرتبط با ورزش، این واژه ممکن است به قدرت فیزیکی اشاره کند، در حالی که در متنی اجتماعی میتواند به مفهوم قدرت یا تسلط اشاره داشته باشد.
زور
لغت نامه دهخدا
چون برون کرد زو بزور و هنگ
در زمان درکشید محکم تنگ.شهید ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).زیر لگد به جمله همی خستشان به زور
چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید.بشار مرغزی.سیاوش مرا همچو فرزند بود
که بافر و با زور و اروند بود.فردوسی ( یادداشت ایضاً ).بیفشرد شمشیر بر دست راست
به زور جهاندار بر پای خاست.فردوسی.نبیند چنو کس به بالا و زور
به یک تیر برهم بدوزددو گور.فردوسی.کره ای را که کسی نرم نکرده ست متاز
به جوانی و به زور و هنر خویش مناز
نه همه کار تو دانی نه همه زور تراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف برمفراز.لبیبی ( یادداشت ایضاً ).ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ.عنصری.گرت زور باشد ز پیلان بسی
بود هم به زور تو افزون کسی.اسدی.به خاموش چیره زبانی دهد
به فرتوت زور جوانی دهد.اسدی.به زور و هنر پادشاهی و تخت
نیابد کسی جز به فرخنده بخت.اسدی.و از زور که گشاد شود [ آماس ریم درذات الریه ] نیک بلرزاند. ( ذخیره خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). دشمن ضعیف... اگر از قوت و زوردرماند به حیلت و مکر فتنه انگیزد. ( کلیله و دمنه ).
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
دردا که زور رستم دستان نیافتم.خاقانی.زور جهان بیش ز بازوی ماست
سنگ وی افزون ز ترازوی ماست.نظامی.چون بیفتد تیر آنجا می طلب
زور بگذار و به زاری جو ذهب.مولوی.
فرهنگ معین
(زَ یا زُ ) (اِ. ) (زردشتی ) آبی است که به دست یکی از موبدان، پاک و مقدس شده، خوردنی مایع و آبکی، مق. می زد.
[ ع. ] (اِ. ) دروغ، باطل.
[ په. ] (اِ. ) نیرو، توانایی.
فرهنگ عمید
زبر، بالا.
ظرف آبی که زردشتیان هنگام خواندن یسنا با هوم و برسم در پرستشگاه حاضر می کنند و موبد با خواندن آیات اوستایی آن را تقدیس می کند.
۱. توانایی، نیرو، قوه، قدرت: چه خوش گفت آن تهیدست سلحشور / جُوی زر بهتر از پنجاه من زور (سعدی: ۱۲۵ ).
۲. فشار.
۳. زبردستی.
۴. [قدیمی] جور و ستم.
* زور آوردن: (مصدر لازم ) زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی.
* زور کردن: (مصدر لازم )
۱. زور و قوه به کار بردن.
۲. ظلم و تعدی کردن.
* زور گفتن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] حرف زور زدن و کسی را به زور مجبور به قبول امری کردن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دروغ. ۲ - باطل. ۳ - شرک نسبت به خدا.
بتی در ولاد داور از دیار سند که از زر مرصع به جواهر بوده.
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
معنی زُوراً: انحراف از حق (به همین جهت دروغ را نیز زور میگویند، و همچنین هر سخن باطل دیگری را )
معنی رَهَقاً: احاطه و تسلط یافتن به زور(ارهاق به معنای تکلیف کردن است. )
معنی سَیَحْشُرُهُمْ: به زودی آنان را محشور خواهد کرد(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی حَشَرْنَا: گرد آوردیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی حَشَرْنَاهُمْ: آنان را محشور کردیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی مَحْشُورَةً: گردآوری شده -محشور شده(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُ: محشور کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است )
معنی نَحْشُرَنَّهُمْ: حتماً آنها را محشور می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُهُ: محشورش می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُهُمْ: محشورشان می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی تَرْهَقُهَا: آن را فرا می گیرد(رهق به معنای احاطه و تسلط یافتن به زور است، و ارهاق به معنای تکلیف کردن است )
معنی تَرْهَقُهُمْ: آنان را فرا می گیرد (رهق به معنای احاطه و تسلط یافتن به زور است، و ارهاق به معنای تکلیف کردن است )
معنی تَّزَاوَرُ: متمایل میشود(از مصدرتزاور است به معنای تمایل که از ماده زور به معنای میل گرفته شده. )
تکرار در قرآن: ۶(بار)
«زَوَر» (بر وزن سفر) به معنای کج شدن قسمت بالای سینه است.
به فتح (ز) قصد. میل. از اقرب الموارد روشن میشود که زور از باب نصر ینصر به معنی قصد است و زیارت نیز از آن است مثل. و از باب علم یعلم و کرم یکرم به معنی میل و انحراف است مثل. یعنی میبینی آفتاب را از غار آنها به طرف شمال میل میکند و زور به ضم (ز) به معنی دروغ است. ولی راغب گوید: زور به فتح (ز) بالای سینه است «زُرْتُ فُلاناً» او را زیارت کردم یعنی با سینه خود وی را ملاقات نمودم و نیز زور به فتح (ز) میل و انحراف با سینه است و ازور کسی است که سینهاش مایل و کج باشد و «تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ» یعنی میل میکرد...و بئر زوراء چاهی است که کج کنده باشند و به دروغ زور به ضمّ (ز) گفتهاند که از جهت خود (که راستی است) منحرف است فرمود: «ظُلْماً وَزُوراً». *. زور چنانکه از راغب و اقرب نقل شد و طبرسی و جوهری و غیره گفتهاند به معنی کذب است ولی ظاهراً مراد قول منحرف از حق و قول باطل است اعم از آنکه دروغ باشد یا غیر آن و از ردیف اوثان و قول زور بدست میآید که سخن باطل از نظر قرآن چنان کار زشتی است که در ردیف بت و بت پرستی است. از آیه. روشن میشود که گفتار ظالمانه زور است.
جمله سازی با زور
تو مزور گری مکن چو جهان خاک بر من مدم به نرخ عبیر
زور آور بلند سنان قوی کمند شیرافکن نهنگ کش اژدها شکار
به زلفش قوی شانه را دست زور ز عکس لبش چشم آیینه شور