زمزمه

زمزمه

زمزمه به صدا یا نغمه‌ای نرم و آرام گفته می‌شود و به حالتی از صدا یا گفتار اشاره می‌کند که به صورت آرام و با لحن ملایم بیان می‌شود. در برخی از متون ادبی، زمزمه به معنای نغمه یا آواز نرم و دلنشین نیز به کار می‌رود. این نوع نغمه‌ها معمولاً با احساسات عاطفی و روحی مرتبط هستند. در برخی موارد، زمزمه می‌تواند به معنای گفت‌وگوهای غیررسمی باشد که به صورت خصوصی و با لحن آرام انجام می‌شود.

لغت نامه دهخدا

( زمزمة ) زمزمة. [ زَ زَ م َ ] ( ع مص ) شنیده شدن آواز چیزی از دور. ( از اقرب الموارد ). || بانگ کردن رعد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بانگ کردن رعد پی در پی. || بانگ کردن خیل. ( از اقرب الموارد ). || شنیده شدن صدای ملایم شعله آتش. ( از اقرب الموارد ). || دندیدن گبرکان بر نان خوردن. ( مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ترنم مغنی. ( از اقرب الموارد ). ترنم کردن. تغنی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || جمع کردن و برگرداندن اطراف گسترده چیزی. || حفظ کردن چیزی. ( از ذیل اقرب الموارد ).
زمزمة. [ زَ زَ م َ ] ( ع اِ ) آواز که از دور آید و در آن بانگ باشد، مانند بانگ مگس و بانگ رعد یا بانگ رعد که پی درپی باشد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). بانگ رعد و صدای آتش در هنگام اشتعال. ( از اقرب الموارد ). || آواز شیربیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هر آواز خفی که شنیده نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آواز خفی که فهمیده نشود. ج، زمازم. ( فرهنگ فارسی معین ). || کلام مجوس وقت طعام خوردن که زبان و لب بدان نگشایند، بلکه به آوازی که از خیشوم وحلق برآید بعض آن از بعض به مطلب برسد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به زمزمه شود.
زمزمة. [ زِزِ م َ ] ( ع اِ ) گروه مردم و شتر یا پنجاه شتر. || پاره ای از دیوان یا ددان. || جماعت شتران که در آن شتر ریزه نباشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). ج، زمازم. ( از اقرب الموارد ).
زمزمه. [ زَ زَ م َ ] ( ع اِ ) بمعنی زمزم است که به آهستگی چیزی خواندن. ( برهان ). ترنمی باشد که به آهستگی کنند. ( فرهنگ جهانگیری ). خوانندگی و ترنم به آهستگی. ( ناظم الاطباء ). بمعنی نغمه و سرود مجاز است و بلفظپست کردن و آسودن و سر کردن و زدن و گشادن مستعمل. ( آنندراج ). نغمه و ترنم باشد که به آهستگی سرایند. ( غیاث ). نغمه. سرود. ( فرهنگ فارسی معین ):
یکایک بگفتند با او همه
نماندند پوشیده یک زمزمه.فردوسی.بشنو و بو کن اگر گوشی و مغزیت هست
زمزمه لو کشف لخلخه من عرف.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی 799 ).و به حس سمع از اصوات و زمزمه حیوانات با خبر میشود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7 ). سطح او سمک سماک می بسود و دیده بان او زمزمه ملک می شنود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 55 ).

فرهنگ معین

(زَ زَ مِ ) [ ع. زمزمة ] = زمزم: ۱ - (مص ل. ) ترنم کردن. ۲ - (اِ. ) نغمه. ۳ - دعایی که زردشتیان آهسته و زیر لب خوانند. ۴ - هر آوازی که به آهستگی خوانده شود.

فرهنگ عمید

۱. ترنم کردن، آواز خواندن یا دعا خواندن آهسته.
۲. سخن گفتن زیر لب.
۳. (اسم ) [مجاز] شایعه.
۴. (اسم ) [قدیمی، مجاز] سرّ، راز.

فرهنگ فارسی

ترنم کردن، آوازخواندن یادعاخواندن آهسته
( مصدر ) ۱ - ترنم کردن تغنی کردن. ۲ - ( اسم ) نغمه سرود. ۳ - ( اسم ) آواز که از دور آید و در آن بانگی باشد مانند بانگ مگس و بانگ رعد. ۴ - دعای زردشتیان که آهسته خوانند ( هنگام طعام خوردن و مانند آن ) و لب بدان نگشایند بلکه آوازی از خیشوم و حلق بر آرند. ۵ - هر آواز خفی که فهمیده نشود جمع زمازم.
جمع زمازم یا گروه مردم و شتر یا پنجاه شتر.

فرهنگ اسم ها

اسم: زمزمه (دختر) (فارسی) (تلفظ: zemzeme) (فارسی: زمزمه) (انگلیسی: zemzemeh)
معنی: صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته، صدایی که از سازهای موسیقی شنیده می شود، آهنگ
زمزمه
زمزمه

جملاتی از کلمه زمزمه

در اوت ۲۰۱۶ بن افلک ویدیویی از نمایش آزمایشی این شخصیت با بازی جو منگنیلو منتشر کرد. زمزمه‌هایی مبنی بر حضور وی در فیلم بتمن به عنوان شخصیت منفی به گوش می‌رسید تا اینکه اعلام شد قرار است فیلمی اختصاصی از این شخصیت ساخته شود.
همت نه متاعی است که ارزد به تقاضا این زمزمه با حاتم طی می کنم امشب
زاغ و بلبل همه دارند کهن زمزمه‌ای هر کسی زمزمه‌ای دارد و من زمزمه‌ای
لیک فیض توام این زمزمه آموخت بلی بلبلانرا زگل آرایش در برگ و نواست
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به یک امر زنانه، زندگی خانوادگی، سلطان، کروک - زمزمه‌های شبانگاهی، دهن‌به‌دهن، سرزمین موعود و دوچرخه پدرم اشاره کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم