گوارد
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
جمله سازی با گوارد
من و مجلس غم اکنون که ز بزم شادمانی نه دلم همی گشاید نه میم همی گوارد
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمیگوارد
ابرت نبات بارد جورت حیات آرد درد تو خوش گوارد تو درد را مپالا
گر تلخ گفت شیرین فرهاد می پسندد ور زهر می فرستد چون نوش می گوارد