گمار

کلمه گمار به معنای نهادن یا گماشتن است، این واژه می‌تواند به معنای قرار دادن چیزی در جایی یا انجام دادن کاری باشد. در برخی از متون، این کلمه ممکن است به معنای تعیین یا انتخاب نیز استفاده شود.

به عنوان مثال در این شعر از حافظ : گفتی که تو را شوم مدار اندیشه / دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه، واژه گمار به مفهوم قرار دادن صبر در دل و توجه به آن است.

لغت نامه دهخدا

گمار. [ گ ُ ] ( اِمص ) گماشتن. کسی را بر سر چیزی و کاری و واداشتن. ( برهان ) ( آنندراج ). || ( نف )گمارنده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) صدا و آواز پای را نیز گویند به هنگام راه رفتن. ( برهان ).
گمار. [ گ ُ ] ( اِ ) چمچه. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). کفگیر بزرگ. ( ناظم الاطباء ):
اگر از طعامش دهد یک گمار
نهد بار منت به دوشت هزار.میرنظمی ( از شعوری ج 2 ورق 318 ).
گمار. [ گ ُ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ملمع هفت لنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ).
گمار. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 14000گزی شمال باختری و گیلان 2000گزی جنوب راه شوسه گیلان به قصرشیرین واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 150 تن است. آب آنجا از رودخانه گیلان تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، توتون، حبوبات، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی ده ازطایفه کلا هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گمار. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول که دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از کارون و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج و کنجد و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفه بختیاری هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) چمچه، کفگیر بزرگ.
( ~. ) (اِفا. ) گمارنده.
(گُ ) (اِ. ) جای ناآشنا، به ویژه در جنگل انبوه که موجب گمراه شدن شخص شود.

فرهنگ عمید

= گماشتن

فرهنگ فارسی

تیره ایست از طایفه ملمع هفت لنگ بختیاری.
( اسم ) چمچه کفگیر بزرگ.
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول

جملاتی از کلمه گمار

یکی از پیغامبران گفت بار خدایا نعمت بر کافران بی شمار می‌ریزی و بر سر مؤمنان بلا می‌انگیزی سبب چیست؟ فرمان آمد از جبّار کائنات که آفریدگان همه بندگان و رهیگان من‌اند، بلا و نعمت بارادت و مشیّت منست، مؤمن در دنیا گناه کند و آخر عهد که روی بعقبی نهد خواهم که پاک و بی گناه بر من رسد و مرا بیند، بلا بر وی گماردم در دنیا و آن را کفّاره گناهان وی کنم.

چه حاجت به آنش که خاطر گمارد پی دفع اعدا به ترتیب لشکر
نظر بر سطح آبش چون گماری ببین، گر طاقت نظّاره داری
کسی کاورد با تو در سر خمار بر او ظلمت خویش را برگمار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم