گلیم

گلیم

گلیم نوعی فرش بافتنی است که عموماً از پشم یا پنبه تهیه می‌شود. این بافت بدون پرز و معمولاً با الگوهای ساده و رنگارنگ تولید می‌شود. انواع ها به خاطر سبکی و قابلیت حمل آسان، به‌ویژه در مناطق روستایی و عشایری، محبوبیت زیادی دارند. بافت گلیم معمولاً به صورت دستی انجام می‌شود و هر گلیم می‌تواند داستان‌ها و فرهنگ منطقه‌ای را به تصویر بکشد. انواع مختلفی از آن وجود دارد که شامل انواع دستبافت، ماشینی و انواع عشایری می‌شوند. انواع دستبافت معمولاً از کیفیت بالاتری برخوردارند و هر کدام بافته‌ای منحصر به فرد دارند. گلیم‌های ماشینی به دلیل تولید انبوه، قیمت کمتری دارند اما ممکن است از نظر کیفیت و زیبایی به پای دستبافت‌ها نرسند. انواع عشایری نیز معمولاً با طرح‌های خاص و سنتی خود، نمایانگر فرهنگ و هنر خاص آن منطقه هستند.

لغت نامه دهخدا

گلیم. [ گ ِ ] ( اِ ) پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند. ( آنندراج ). جامه پشمین معروف که از پشم میش بافند. ( غیاث )

فرهنگ معین

(گِ ) (اِ. ) نوعی فرش که از پشم می بافند.، ~ خود را از آب درآوردن کنایه: از عهدة کار خود برآمدن.

فرهنگ عمید

نوعی فرش که با نخ پنبه ای یا پشمی، بر روی دار و معمولاً طرح آن اشکال هندسی دارد.

فرهنگ فارسی

نوعی ازفرش که بانخ پنبهای یاپشمی بافته میشودوپرزندارد
( اسم ) ۱ - پوششی که از موی بز و گوسفند بافند: به چنج مرد یکی شخص پوستین برتان به پنج کودک نیمی گلیم پوشدنی. ۲ - فرش پشمین: و از وی ( پارس ) بساط و فرشها و زیلو ها و گلیمهای با قیمت خیزد. ۳ - پارچ. پشمین: و این جامه که داری برکش و ازاری از گلیم بر میان بند... ۴ - جل: نشاید بود گه ماهی و گه مار گلیم خر بزر رشته میازن. ( ناصر خسرو ) یا از گلیم خویش پا بیرون نهادن. از حد خود تجاوز کردن. یا پا بانداز. گلیم خود دراز کردن. از حد خود تجاوز نکردن. یا گلیم خود را از آب بر آوردن ( بیرون کشیدن ). ۱ - خود را از مهلکه نجات دادن. ۲ - کار خود را انجام دادن. یا گلیم را از سیاهی بیرون آوردن. از مهلکه نجات یافتن. یا گلیم... را بگیلان رنگ کردن. امری ثابت و لا یتغیر ایجاد کردن: تا در دل ما تعبی. جان کردند صد درد و بلا ز عشق پنهان کردند. صد جهد همی کنم ولی سودی نیست کاین رنگ گلیم ما بگیلان کردند. ( از فردوس المرشدیه ) یا گلیم سیاه ( سیه ). ۱ - گلیمی که رنگ آن سیاه و تیره باشد. ۲ - بخت بد: بس گلیم سیها کز نظرت گشت سپید نظر تو سیهی پاک بشوید ز گلیم. ( فرخی )

دانشنامه آزاد فارسی

طرح کاشی و موزائیک
زیرانداز و دست بافتۀ داری دارای تار و پود و بدون پرز. در بافت آن از نخ تار و نخ پود استفاده می شود. نخ های رنگی پود را از زیر و روی رشته های تار می گذرانند و با تغییر رنگ های نخ پود، نقش ها در گلیم نمایان می شوند. در گلیم بافی کمتر از طراحی و نقشه کشی استفاده می شود، زیرا نقش آفرینی در این بافته بیشتر به طور ذهنی صورت می گیرد. بافت گلیم، نوع بسیار ابتدایی بافت قالی است زیرا منحصراً از تنیدن تار و پود و درگیری این دو به وجود می آید. مواد اولیۀ گلیم، پشم، پنبه، کنف، و گاهی ابریشم است. نمونه ای از گلیم ابریشمین بافت کاشان ایران، که در اواسط قرن ۱۱ هجری بافته شده است، در موزۀ وین به نمایش درآمده است. نقش های گلیم ایرانی از انواع ستاره، اژدها، گل وغنچه و انواع حیوانات به ویژه بز، خرچنگ، خروس، طاووس، عقاب و شیر تشکیل شده است. مشهورترین گلیم های ایران عبارت اند از گلیم معروف به «ورنی» آذربایجان شرقی و اردبیل، گلیم معروف به «شیریکی پیچ» در استان کرمان، گلیم معروف به «رِندی» در استان های فارس و خوزستان، گلیم معروف به «شورکی» و «سفره کردی» در خراسان، گلیم معروف به «گل برجسته» در ایلام، گلیم معروف به «گَچمه» در کهگیلویه و بویراحمد، و گلیم معروف به «مسند» در نمینِ اردبیل. نام های مذکور حاکی از تنوع بافت گلیم است. به آنچه شبیه گلیم بافته می شود، اعم از گستردنی و غیرگستردنی، «گلیمینه» گویند؛ از جمله جَوال، سفرۀ خمیری، مُزْبَدْ (کیسه ای که سرش تنگ می شود و قابل گره زدن است)، چَنته، آینه دان، مَفرش (رختخواب پیچ)، نمکدان.

ویکی واژه

[gelim]، /گِلیم/
نوعی فرش که از پشم می‌بافند.؛ ~ خود را از آب درآوردن کنایه: از عهدة کار خود برآمدن.
پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند. جامه پشمین معروف که از پشم میش بافند.

جملاتی از کلمه گلیم

روش بافت در گلیم‌های سیرجان متصل و جفت قلاب است.
به محرابش افتد سلیمان به خاک به خاکش کشد موزه از پای گلیم
تو، ای زشتخو، چون گلیم سیاه: شدی حاجب دادخواهان و شاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم