گرو

گرو

گرو به عنوان یک مفهوم اجتماعی و فرهنگی، به گروه‌هایی اشاره دارد که اعضای آن‌ها با یکدیگر ارتباطات نزدیک و معناداری برقرار می‌کنند. این ارتباطات می‌تواند بر اساس علایق مشترک، اهداف مشترک یا حتی پیشینه‌های فرهنگی مشابه شکل بگیرد. وجود آن می‌تواند به افراد کمک کند تا احساس تعلق و پشتیبانی بیشتری داشته باشند و در نتیجه، کیفیت زندگی اجتماعی آن‌ها را بهبود بخشد. در دنیای امروز، می‌توانند به صورت فیزیکی یا آنلاین تشکیل شوند و این امر به افراد این امکان را می‌دهد تا از هر نقطه‌ای از جهان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. همچنین می‌توانند نقش مهمی در شکل‌گیری هویت اجتماعی افراد ایفا کنند و به آن‌ها کمک کنند تا مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی خود را تقویت کنند. در این راستا، فعالیت‌های گروهی می‌تواند شامل برگزاری جلسات، کارگاه‌ها و یا حتی رویدادهای اجتماعی باشد که در آن‌ها اعضا بتوانند تجربیات و نظرات خود را به اشتراک بگذارند. به طور کلی، مفهوم گرو نه تنها به تقویت روابط اجتماعی بین افراد کمک می‌کند، بلکه می‌تواند به صورت یک بستر مناسب برای یادگیری و رشد فردی در زمینه‌های مختلف نیز عمل کند.

لغت نامه دهخدا

گرو. [ گ ِ رَ / رُو ] ( اِ ) ارمنی گرو ( رهن )، پهلوی گرو [ نوشته میشود گروبو ] ( رهن )، ظاهراً از پارسی باستان گرابا. گروگان فارسی از همین ماده است. افغانی گرو ( رهن ) «هوبشمان ص 92». پول یا مال یا چیزی دیگرکه قرض گیرنده نزد قرض دهنده ( یا امیر و پادشاه مغلوب و زیردست نزد پادشاه غالب و زبردست ) گذارد تا پس ازادای قرض ( یا اجرای تکالیف ) مسترد شود. رهن. مرهون.( حاشیه برهان چ معین ). چیزی که به گرو گذارند. گروگان. ( آنندراج ). رهن ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ) ( ترجمان القرآن ). رهینة. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ):
مده زر بی گروگر پادشاهی
که دشمن گرددت گر بازخواهی.ناصرخسرو.زو چه ستانم که جوی نیستش
جز گرویدن گروی نیستش.نظامی.این گنبد فرشته سلب کآدمی خور است
چون دیو پیش جم گرو خدمت من است.خاقانی.هفت دریا گرو چشم من است
من یتیمم به بیابان چه کنم.خاقانی.دلم به عشق گرفتار و جان بمهر گرو
درآمد از درم آن دلفروز جان آرام.سعدی ( طیبات ).شاید که اسبم بی جو بود ونمدزین به گرو. ( گلستان ).
هین مکن خود را خصی رهبان مشو
زانکه عفت هست شهوت را گرو.مولوی.به پیش پیر مغان آن قدر گرو جمع است.مولوی.- جان در گرو چیزی یا کسی کردن:
کیفیّت لبهای تو تا بافت دلم
جان در گرو شراب لب شیرین کرد.یحیی کاشی ( از آنندراج ). || مقامره. ( منتهی الارب ). مال القمار. شرط ومالی که بر آن شرط بندند. آنچه برای قمار یا شرط مسابقه و امثال آن در میان نهند و برنده را باشد: ابوبکر برفت و گرو افزون کرد ( در شرط غلبه ردبر عجم در بضع سنین ) و روزگار افزون... پس اجل نه سال کردند و شتر صد کردند به گرو و ابی ابن خلف گفت شرم داشت از دروغ خویش و این گرو ایشان پیش از آن بودکه قمار و گرو حرام گردد. ( ترجمه طبری بلعمی ). و سکیت و آن آخرین اسبی باشد که در گرو بتازند. ( یواقیت العلوم ).
مده ای خواجه بی گرو زنهار
ترک را جبه کرد را دستار.اوحدی.در اسب دوانیدن اگر گرو از یک جانب بود روا بود و اگر از هر دو جانب بود روا نبود. ( راحة الصدور راوندی ). گرو در مسابقت درست آیدو در شطرنج و نرد درست نیاید. ( راحةالصدور راوندی ).|| مجازاً بمعنی قید و مقید. ( غیاث ). این کلمه با افعال مختلف ترکیب شود و معانی متعدد دهد: گرو بردن، در گرو بودن، گرو گرفتن، گرو خواستن، گرو دادن، گرو بستن، گرو ستدن، گرو کردن، بگرو گذاشتن. رجوع بهریک از این کلمات شود.

فرهنگ معین

(گِ ) (اِ. ) کوزة سفالین که آن را لعاب کاشی دهند.
(گِ رُ ) (اِ. ) رهن، شرط.

فرهنگ فارسی

ژان آنتوان بارون نقاش فرانسوی ( و. پاریس ۱۷۷۱ - ف. ۱۸۳۵ م. ). وی بزرگترین نقاش جنگهای دوره امپراتوری است. از تابلوهای معروف او: [ طاعون زدگان یافا ] و [ میدان نبرد ایلو ] است.
( اسم ) مرطبان سفالین که آنرا لعاب کاشی دهند.

جملاتی از کلمه گرو

شد تیره‌فام روز گروهی کز ابتدا خنجر به خون ناحق کردند لعل فام
ای خداوند خود انصاف بده شایسته است که من اینسان بغم دهر گروگان باشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم