گرماگرم
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] در حالت گرمی، سردنشده.
۳. [قدیمی، مجاز] فوراً، سریعاً.
۴. (صفت ) [قدیمی] بسیارگرم.
۵. (قید ) [قدیمی، مجاز] باشوروشوق.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
در حال گرمی.
جمله سازی با گرماگرم
هوا گذشت ز سردی می آر گرماگرم مبادا آنگه به خم ماند و شود سرکه
روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد