گذاشتن

گذاشتن یک فعل در زبان فارسی است که به معنای قرار دادن یا قرار گرفتن چیزی در یک مکان مشخص استفاده می‌شود. این واژه می‌تواند به معانی و کاربردهای مختلفی اشاره داشته باشد:

قرار دادن: استفاده اصلی از این فعل به معنای قرار دادن یک شیء در یک مکان خاص است.

تحویل دادن: در برخی موارد، گذاشتن می‌تواند به معنای تحویل دادن چیزی به کسی باشد.

مجازات یا بار مسئولیت: گذاشتن می‌تواند به معنای بار مسئولیت یا مجازات قرار دادن بر دوش کسی نیز باشد.

تعیین کردن: در برخی موارد، گذاشتن به معنای تعیین یا مشخص کردن چیزی نیز به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

گذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص ) نهادن. ( برهان ). هشتن. قرار دادن. وضع کردن. برجای نهادن: عذب؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن. اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال؛ گذاشتن مردمان را. خذلان؛ گذشتن یاری را. جمام؛ گذاشتن آب را تا جمع شود. تقطیع؛ گذاشتن اسب رمه اسبان راو از ایشان جدا شدن. خالاه؛ گذاشت آنرا

فرهنگ معین

(گُ تَ ) ۱ - (مص م. ) نهادن، قرار دادن. ۲ - عبور دادن، گذرانیدن. ۳ - سپری کردن. ۴ - (مص ل. ) عبور کردن. ۵ - اجازه دادن، مهلت دادن. ۶ - واگذاشتن، تسلیم کردن. ۷ - وضع کردن، تأسیس کردن. - به جا گذاشتن، باقی گذاشتن. ۹ - ترک کردن، رها کردن. ۱٠

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نهادن قرار دادن وضع کردن: کتاب را روی میز گذاشت. ۲ - جا دادن مقیم کردن: قلع. فیروز کوه را مستحکم ساخته پسر و خویشان خود را آنجا گذاشته بود. ۳ - واگذاشتن تسلیم کردن: دیر خراب جهان بتکده ای بیش نیست دیر بترسا گذار معبد عیسی طلب. ۴ - بجا گذاشتن باقی گذاشتن: نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عزوجل جمله را بیامرزاد. ( حافظ ) ترک کردن رها کردن: و چون اسکندر و ابتاعش آن موضع گذاشته بودند و گریخته روز دیگر از آن محل کوچ کردند. ۶ - هشتن اجازه دادن رخصت دادن: بگذار که بند. کمینم تا در صف بندگان نشینم. ( گلستان ) ۷ - قرار دادن سنت گذاشتن: از قدیم الایام چنین گذاشته اند که هر صبح تا غروب بک بنه آب را بزمینهای خود می برد. ۸ - عفو کردن بخشودن: گناه از گنهکار بگذاشتن ره مردمی را نگهداشتن. یا بگذاشتن ۱ - نهادن قرار دادن. ۲ - رها کردن آزاد کردن. ۳ - اجازه دادن. یا بنای کاری را گذاشتن. شالد. آنرا گذاشتن: من خواهرم را میدهم بتو. پسر قبول کرد. بنای عروسی را گذاشتند. یا رو ( ی ) بسوی چیزی گذاشتن. بسوی آن رفتن: پس از اینکه حرارت دینی که شوری بر سر مردم افکنده بود کم کم رو بخاموشی گذاشت و دور. عظمت و شکوه خلفای اول سپری شد... یا سربسر کسی گذاشتن. ۱ - او را مسخره کردن استهزا کردن: سربسرش نگذار.. ۲ - اذیت کردن. یا سر در عقب کسی ( یا چیزی ) گذاشتن. تعقیب کردن دنبال کردن: مانند ببری که سر در عقب شکاری گذاشته و نهره بزند میغرید و میدوید یا کاری را در عهده ( یا بر عهد. ) کسی گذاشتن. آنرا بدو محول کردن: رشید الدین فضل الله... حکومت و استیفای ابهر... در عهد. حمدالله ( مستوفی ) گذاشت. یا گذاشتن و گذشتن. ۱ - بجا ماندن و عبور کردن: دریا و کوه را بگذاریم و بگذریم سیمرغ وار زیر پر آریم خشک و تر. ۲ - واگذاشتن و گذشتن: گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند نوبت دیگری بگذاری و بگذری. ( سعدی ) یا مته به خشخاش گذاشتن. در امری بسیار پی جویی کردن دقت بسیار نمودن: اگر... بخواهیم مته را بخشخاش گذاشته و وارد میدان سفسطه و استدلالات نیش غولی بشویم... یا نه گذاشت و نه بر ( ور ) داشت. بدون رو دربایستی.

جملاتی از کلمه گذاشتن

سرعت یکی از مهمترین ویژگی‌های بازی اوست، به طوری‌که در تمام دوران بازی شطرنج خود تنها یک‌بار در سال ۲۰۰۳ برابر پیوتر سویدلر از حق علامت گذاشتن به جای نوشتن حرکت (که در ۴ دقیقه مانده به انتهای وقت شطرنج‌باز برای یک‌مرتبه قابل استفاده‌است) استفاده کرده‌است.
شواهد محدودی از تأثیر اولیه جنبش ربانی در یهودیان دور از وطن وجود دارد. برخی ربی‌ها به رم سفر کردند اما آثار کمی وجود دارد که تأیید کند بر جامعهٔ یهودی رم تأثیری گذاشتند. شواهد بیشتری از تماس با آسیای صغیر موجود است اما چندان قطعیتی ندارند و تنها از قرن نهم میلادی است که به روشنی مشخص است یهودیان دور از وطن نیز با قوانین تلمودی آشنا شده‌اند.