این واژه به معنای آهنگ و آواز است و در فرهنگ موسیقی به عنوان پسوند در نامهای مختلف آهنگها به کار میرود؛ مانند سهگاه. همچنین، این واژه به عنوان علامتی برای ایجاد اسم زمان و مکان در انتهای کلمات نیز استفاده میشود. به عنوان مثال، شامگاه به زمان اشاره دارند، در حالی که کلماتی مانند دانشگاه به مکان اشاره دارند. به طور کلی، این واژه به معنای زمان و وقت نیز به کار میرود و به عصر و دورههای خاص اشاره دارد. از جنبه دیگر، در زبان پهلوی، گاه به معنای تخت سلطنت یا مسند نیز به کار میرود. این مفهوم به فضایی اشاره دارد که در آن مقام و قدرت قرار دارد. همچنین، میتواند به معنای مکان و جا نیز باشد. در نهایت، این واژه میتواند به بوتة زرگران نیز اشاره کند، که نشاندهنده اهمیت این واژه در زمینههای مختلف فرهنگی و اجتماعی است.
گاه
لغت نامه دهخدا
بهرام آنگهی که بخشم افتی
بر گاه اورمزد درافشانی.دقیقی.ز گنجه چون بسعادت نهاد روی براه
فلک سپرد بدو گنج و ملک و افسر و گاه.رودکی ( سعیدنفیسی ص 1297 ).به وقت رفتنش از سیم ساده باشد جای
به گاه خفتنش از مشک سوده باشد گاه.کسایی.بدیشان چنین گفت زال دلیر
که باشد که شاه آید از گاه سیر.فردوسی.فرومایه ضحاک بیدادگر
بدین چاره بگرفت گاه پدر.فردوسی.بگیتی بهی بهتر از گاه نیست
بدی بدتر از عمر کوتاه نیست.فردوسی.ز دستور پاکیزه راهبر
درخشان شود شاه را گاه و فر.فردوسی.سرانشان به گرز گران کرد پست
نشست از بر گاه چادرپرست.فردوسی.به گیتی درون سال سی شاه بود
بخوبی چو خورشید برگاه بود.فردوسی.به دل گفت گیو این بجز شاه نیست
چنین چهر جز در خور گاه نیست.فردوسی.از این دیوزاده یکی شاه نو
نشانند با تاج بر گاه نو.فردوسی.ز فرزند قارن بشد سوفرای
که آورد گاه مهی باز جای.فردوسی.چو بر تخت بنشست شاه اردشیر
بشد پیش گاهش یکی مرد پیر.فردوسی.پراکنده گردد به هر سو سپاه
فرود افکند دشمن او را ز گاه.فردوسی.جهان دار ضحاک با تاج و گاه
میان بسته فرمان او را سپاه.فردوسی.چو برگاه بودی بهاران بدی
به بزم افسر شهریاران بدی.فردوسی.سپاه انجمن شد به درگاه او [ فریدون ]
به ابر اندرآمد سر گاه او.فردوسی.جهاندارفرزند هرمزدشاه
که زیبای تاج است و زیبای گاه.فردوسی.به زن شوی گفت این جز از شاه نیست
چنین چهره جز در خور گاه نیست.فردوسی.سیاوش ز گاه اندرآمد چو دیو
برآورد بر چرخ گردان غریو.فردوسی.یکی آنکه گفتی کشم شاه را
سپارم بتو کشورو گاه را.فردوسی.چو دیدند[ فرستادگان قیصر] زیبارخ شاه را
فرهنگ معین
۱ - (پس. ) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز می باشد مانند دانشگاه، آرامگاه. ۲ - (اِ. ) زمان، وقت. ۳ - عصر، دوره.
[ په. ] (اِ. ) ۱ - تخت شاهی، سریر. ۲ - مسند. ۳ - جا، مکان. ۴ - بوتة زرگران.
فرهنگ عمید
۲. بعضی اوقات، گاه گاهی.
۳. (اسم ) وقت، زمان، هنگام.
۴. زمان (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بامگاه، شامگاه، سحرگاه.
۵. مکان (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بزمگاه، پرستشگاه، رزمگاه، کشتارگاه، لشگرگاه.
۶. (اسم ) [قدیمی] فصل، موسم.
* گاه از گاه: [قدیمی] = * گاه گاه
* گاه به گاه: = * گاه گاه
* گاه گاه: بعضی اوقات.
* گاه وبیگاه:
۱. وقت و بی وقت.
۲. [قدیمی] همه وقت.
ظرفی که در آن سیم وزر ذوب می کردند، بوتۀ زرگری: شهان به خدمت او از عوار پاک شوند/ بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه (فرخی: ۳۴۳ ).
۱. جا، مکان.
۲. [قدیمی] تخت پادشاهی: به گیتی بهی بهتر از گاه نیست / بدی بتّر از عمر کوتاه نیست (فردوسی: ۸/۳۷۳ ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آ هنگ آواز. ۲ - بصورت پسوند در نامهای آهنگهای موسیقی بکار رود: سهگاه چهارگاه.
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
مسند.
جا، مکان.
بوتة زرگران.
آهنگ، آواز.
علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز میباشد مانند دانشگاه، آرامگاه.
به صورت پسوند در نامهای آهنگهای موسیقی به کار رود: سه گاه، چهارگاه.
زمان، وقت.
عصر، دوره.
جمله سازی با گاه
به تیغت نیم به سمل گشته بود ای ماه مرغ دل چو از تقصیر خویشت ساختم آگاه رنجیدی
گاه گردید دل گهی دلدار گاه آئینهدار طلعت شد
مکن به چشمِ حقارت نگاه در منِ مست که آبرویِ شریعت بدین قَدَر نرود