گازی

لغت نامه دهخدا

گازی.( اِ ) نام گلی است خوشبوی که بهندی گیوره گویند. ( برهان ). صحیح کازی است ( به کاف تازی و ذال معجمه ) بمعنی گل گیوره و عربی است، مگر آنکه گوئیم به زای و کاف فارسی است و به ذال معجمه و کاف تازی معرب آن است. ( رشیدی از برهان قاطع چ معین ). و رجوع به کاذی شود.

فرهنگ فارسی

گلی خوشبوی بهندی گیوره است

جمله سازی با گازی

آمد از بشر بی‌خود آواز‌ی چون ز طفلی که بر گرد گازی
شمع آمد و گفت: چون منم دشمنِ من کوکس که به گازی ببُرد گردنِ من
گاه چو در استخوان شکسته ز سنگی گاه چو زر جان و تن دریده ز گازی
تو به خود چه سازی که اسیر گازی تو ز خود چه گویی چو ز که صدایی
بر چهره چون زر تو گازیست آن سیمبرت مگر گزیده‌ست