کچه

کچه

کلمه کچه در زبان فارسی به دو معنا به کار می‌رود:

اولین معنی آن به انگشتر بی نگین اشاره دارد، که به نوعی از زیورآلات گفته می‌شود که فاقد سنگ‌های قیمتی یا زینتی است. این نوع انگشتر ساده و بدون تزئینات اضافی طراحی می‌شود و بیشتر به عنوان نمادی از سادگی و زیبایی طبیعی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

معنی دوم کچه به چانه یا زنخ اشاره دارد. در این معنا، کچه به بخشی از صورت انسان گفته می‌شود که در زیر دهان قرار دارد و به عنوان یکی از ویژگی‌های ظاهری شناخته می‌شود. چانه نقش مهمی در فرم صورت و زیبایی آن دارد و شکل و اندازه آن می‌تواند به عنوان نشانه‌ای از جذابیت در نظر گرفته شود.

لغت نامه دهخدا

کچه. [ ک َ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) انگشتر بی نگین خانه را گویند یعنی حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیره که بر انگشت کنند و آن را به عربی فَتخَه خوانند و بدان شبها بازی کنند و کچه بازی همان است. ( برهان ). انگشتری بی نگین خانه را گویند چنانکه بازی انگشتری که زنان و دخترکان کنند کچه بازی گویند. ( آنندراج ). چهله ( هندی ) ( از جهانگیری ) ( از غیاث اللغات ). انگشتری بی نگین خانه یعنی حلقه ای از طلا و نقره که بر انگشت و زنخ و چانه کنند. ( ناظم الاطباء ):
دو دست این جهان و آن جهان پوچ
کچه پیش من است این پوچ و آن پوچ.میرتشبیهی ( از فرهنگ جهانگیری ).رجوع به کَجَه شود.
- کچه گل کردن؛ بیرون آمدن کچه از مشت کسی. ( از آنندراج ).
- || ظاهر شدن راز پنهانی و مأخذ، همان انگشتربازی است و هر وقتی که گل کند انگشتر که پنهان است پیدا می شود. ( از آنندراج ).ظاهر شدن و فاش کردن چیزی نهانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کچه بازی شود.
|| زنخ و چانه را نیز گویند که موضع ریش بیرون آمدن باشد. ( برهان ). کچه بمعنی زنخ است مرادف کاچه و آن را چانه نیز گفته اند. ( از آنندراج ). کاجه.( از فرهنگ جهانگیری ). کُچَّه. ( از لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). مخفف کاچه، در شیراز نیز بدین معنی مستعمل است. ( فرهنگ نظام ).
- کچه درآوردن؛ به شیرازی یعنی دهان و چانه را کج کردن به تمسخر و تقلید کسی. ( آنندراج ). دهن کجی کردن به تمسخر و تقلید کسی. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به کُچَّه شود.
|| کفگیر. || قلابی که از آن گوشت آویزان کنند. ( ناظم الاطباء ). || کسی که سخن فصیح نتواند گفت و آن را کج زبان نیز گویند. ( آنندراج ).
کچه. [ ک َ چ َ ] ( اِخ ) قصبه ای در رویان بود و به نام های کَجَّه، کجو، کجویه کچو نیز خوانده می شد. ( از ترجمه سفرنامه مازندران ص 205 و بخش انگلیسی ص 154 ). لسترنج در جغرافیای تاریخی نوشته است که در حول و حوش چالوس دو شهر بوده که یکی را کبیره و دیگر را کچه می گفته اند و یاقوت شهر کلار را همان کچه دانسته اما در این نامها اختلاط و اشتباه روی داده است دور نیست که کلار و کچه و رویان شهرهایی نزدیک به هم و حتی احتمال می رود هر سه اسم یک شهر باشند. ( از جغرافیای تاریخ لسترنج ص 398 و 399 ).
کچه. [ ک ِ چ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. 321 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

(کَ چِ ) (اِ. ) ۱ - انگشتر بی نگین. ۲ - چانه، زنخ.

فرهنگ عمید

۱. انگشتر بی نگین.
۲. مهره.
۳. =کاچه

فرهنگ فارسی

( اسم ) زنخ چانه. یا کچه در آوردن. دهن کج کردن بتمسخر و تقلید کسی.
قصبه ای در رویان بود و بنامهای کجه کجو

ویکی واژه

انگشتر بی نگین.
چانه، زنخ.

جمله سازی با کچه

نتون داغ تو پوشید به خاکستر ما کچهٔ فاخته خواهد ز گریبان گل کرد
قد پیری نمودارست طفلی تا به‌کی بیدل کچه در خاک پنهان‌کن مبادت ترکند بازی
حلقهٔ پرگارگردون ناکجا خواهی شمرد زین‌کچه بسیار دارد خاک بازیگاه ما
جلوه گل رخت از طره چون سنبل کرد کجه هندوی زلف کچه بازت گل کرد
دودست این جهان و آن جهان پوچ کچه پیش من است این پوچ و آن پوچ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت