کرانه دریا به نوار باریکی از زمین اطلاق میشود که در حاشیه یک پهنه آبی وسیع مانند اقیانوس، دریا یا دریاچه قرار دارد. در علم اقیانوسشناسی فیزیکی، این واژه به ناحیهای وسیعتر اشاره دارد که بهواسطه تأثیرات پهنه آبی در گذشته و حال دچار تغییرات زمینشناسی شده است. در حالی که ساحل ماسهای به لبه و حاشیه کرانه گفته میشود که نشاندهنده ناحیه جزر و مدی است، در صورت وجود. بر خلاف آن، کرانه میتواند مرز هر نوع پهنه آبی را مشخص کند، در حالی که کناره به مرز اقیانوس اشاره دارد. به عبارت دیگر، کناره نوعی از این واژه است، اما معمولاً به ناحیهای وسیعتر از آن اشاره دارد که ممکن است تا کیلومترها به داخل خشکی گسترش یابد.

کرانه
لغت نامه دهخدا
کرانه. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) بمعنی کران باشد که کنار است. ( برهان ). طرف. جانب. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن ). حاشیه. ( یادداشت مؤلف ). کناره. ( صحاح الفرس ). گوشه. مقابل میانه. شفا.حرف. ( ترجمان القرآن ) ( یادداشت مؤلف ). خوز و خسب دو شهری است بر کرانه بیابان. ( حدود العالم ). بهره، آخر شهر کرمان است و بر کرانه بیابان نهاده و از آنجا به سیستان روند. ( حدود العالم ). جرمنگان خرد و جرمنگان بزرگ دو شهر است بر کرانه بیابان نهاده. ( حدودالعالم ). اسبش [ اسب خواجه احمد ] تا کرانه رواق که به ماتم به آنجا نشسته بود بیاوردند و برنشست. ( تاریخ بیهقی ). امیر رضی اﷲ از نمازگاه شهر راه بتافت با فوجی از غلامان خاص و به کرانه شهر بگذشت. ( تاریخ بیهقی ). باغی داشت در محمدآباد کرانه شهر، آنجا بودی بیشتر. ( تاریخ بیهقی ). همیشه چشم نهاده بودی [ بوسهل ] تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فروگرفتی این مرد از کرانه بجستی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی. ( تاریخ بیهقی ). و این خطها که از کرانه هر بخشی تا دیگر کرانه خیزد براستی، آن را اوتار خوانند یعنی زه ها. ( نوروزنامه )
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: ساحل، کنار، سو، جهت، کران