از جان به تن نزدیک تر، هستی و مردم بی خبر پی جوی تو در بحر و بر، تا با تو آیند آشنا
او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا من به فکر مهر او، او در خیال کین من
شیرپز امرد که آمد از دهانش بوی شیر عاشقان را شد ز سودایش رگ و پی جوی شیر
پی جواب جوان عرب جناب بتول به گفت نیست در این حال وقت اذن دخول
گردونهای آمد دوان بر چار گامیش جوان وز پی جوانی پهلوان، زیبا رخ و دیبا سلب