پدیدار در فلسفه به معنای آن چیزی است که به طور مستقیم به صورت پدیدههای عاطفی و روانی یا از طریق ادراک حسی در آگاهی ما ظاهر میشود. در نظر هیوم، این واژه به مجموعهای از واکنشهای ذهنی ناشی از تأثیرات مستقیم تجربه و تصورات مرتبط با آنها اطلاق میشود. در فلسفه کانت، این کلمه به اشیاء و رویدادهایی اشاره دارد که در تجربه آگاهی ما به نمایش درمیآیند، نه آنطور که در واقعیت خود وجود دارند. در پدیدارشناسی، این واژه به معنای موضوع شهود بیواسطه آگاهی و نمایانگر ماهیت است. جنبههای پدیداری اشیاء به ویژگیهایی اطلاق میشود که به طور مستقیم خود را نشان میدهند، در حالی که جنبههای نظری نیاز به استنتاج، فرض یا روشهای غیرمستقیم برای آشکار شدن دارند.
پدیدار
لغت نامه دهخدا
( پدیدآر ) پدیدآر. [ پ َ ] ( نف مرکب ) مخفف پدیدآور. پدیدآورنده. آشکارکننده. ظاهرکننده. نماینده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* پدیدار شدن: (مصدر لازم )
۱. نمایان شدن، ظاهر شدن.
۲. به وجود آمدن.
فرهنگ فارسی
( صفت ) نمایان آشکار ظاهر. یا پدیدار بودن. یا پدیدار جای کسی. جای وی مشخص و معلوم بودن.
( پدید آر ) ( اسم ) پدید آورنده ظاهر کننده آشکار کننده.
فرهنگ اسم ها
معنی: نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
جملاتی از کلمه پدیدار
مرا مستی ز هستی شد پدیدار از آن مستی شدم اینجا پدیدار
همه کاری چو وقت آید پدیدار شود پیدا بنزد صاحب اسرار
ندارد کس خبر از بازی یار که هر دم میکند الفی پدیدار