این واژه به عنوان مرکز سیاسی یک کشور، شهر اصلی یا سیاسی آن محسوب میشود. این شهر معمولاً از سایر شهرها بزرگتر و پرجمعیتتر است و نهادهای مهم حکومتی در آن مستقر هستند. نهادهای اصلی حکومتی، از جمله وزارتخانهها و ادارات مرکزی، معمولاً در آن مستقر هستند. این مفهوم به عنوان محل حکومت شناخته میشود و این موضوع بهطور قانونی و معمولاً در قانون اساسی کشورهای مختلف تعیین شده است. در کشورهای پادشاهی، شاهان و دربار آنها معمولاً در آن زندگی میکنند. ریشه این واژه نیز به همین موضوع مرتبط است؛ به معنای پای تختگاه شاه؛ به این معنا که در گذشته، محل سکونت یک شاه، مهمترین ویژگی برای انتخاب یک شهر به عنوان مرکز بود. در گذشته، واژههای دیگری نیز به معنای پایتخت استفاده میشدند، از جمله دارالخلافه، دارالسلطنه و آستانه. آستانه به محل ورود به دربار پادشاه اشاره داشت و به تدریج این واژه به معنای خود شهر محل سکونت شاه، یعنی پایتخت، تبدیل شد. کشورهایی وجود دارند که پایتختشان بزرگترین شهرشان نیست. در دوران عثمانی، آستانه به عنوان لقبی برای شهر استانبول به کار میرفت و این واژه فارسی هنوز در زبانهای آسیای میانه به معنای این مفهوم استفاده میشود. به عنوان مثال، دولت جدید قزاقستان، مرکز تازهساز خود را آستانه نامیده است که به معنای پایتخت است.
پایتخت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) شهری که مرکز سلطنت یا دولت باشد پاتخت کرسی قطب دارالملک عاصم. پادشاهی حضرت واسطه قاعده قاعد. ملک قصبه مستقر مقر ملک نشست نشستگاه دارالسلطنه تختگاه ام البلاد دارالاماره سریرگاه دارمملکت دارالملک.
شهری که پادشاه در آن سکونت دارد
دانشنامه آزاد فارسی
شهرِ مرکزِ حکومتِ هر کشور. پایتخت معمولاً مهم ترین و بزرگ ترین شهر کشور است؛ مانند لندن؛ اما در ایالات متحده امریکا و کانادا چنین نیست. برخی از کشورها، برای کاستن از فشارهای وارد بر زیرساخت های بزرگ ترین شهر خود، مرکز حکومت را به جای دیگری منتقل کرده اند؛ مثلاً، برازیلیا شهری است که اختصاصاً به منزلۀ پایتخت در برزیل ساخته شد.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه پایتخت
گر ترا بخشند از دست سلیمان پایتخت در تلاش گوشه ویران خود چون مور باش
ز پابوس او گرم سودای بخت بخارا شد از مقدمش پایتخت
نمودند تسخیرم از پایتخت به سوی طربزون کشیدیم رخت