پایاب به عنوان یک سیستم مدیریت آب در کشاورزی و آبیاری، نقش بسیار مهمی در افزایش بهرهوری و بهینهسازی مصرف آب ایفا میکند. این روش که به طور خاص در مناطق خشک و نیمهخشک مورد استفاده قرار میگیرد، به کشاورزان این امکان را میدهد که با استفاده از منابع آبی موجود، به صورت مؤثر و کارآمد به آبیاری محصولات خود بپردازند. پایاب به معنای جمعآوری آبهای سطحی و هدایت آنها به سمت زمینهای زراعی است که این امر نه تنها به کاهش هدررفت آب کمک میکند، بلکه باعث افزایش کیفیت و کمیت محصولات کشاورزی نیز میشود. با توجه به تغییرات اقلیمی و کمبود منابع آب، استفاده از سیستمهای پایاب به عنوان یک راهکار پایدار و اقتصادی در مدیریت منابع آبی ضروری به نظر میرسد. این روش به کشاورزان این امکان را میدهد که با استفاده از تکنیکهای نوین آبیاری، به صورت بهینه و هدفمند به کشت و کار بپردازند و در نتیجه، به حفظ محیط زیست و منابع طبیعی کمک کنند. اهمیت پایاب در ایجاد تعادل میان نیازهای آب کشاورزی و حفظ منابع آبی، نشاندهنده ضرورت توجه به این سیستم در برنامهریزیهای کشاورزی و توسعه پایدار است. بهعلاوه، آموزش و ترویج این سیستم در میان کشاورزان میتواند به بهبود شرایط معیشتی آنها و افزایش درآمدزایی منجر شود، که در نهایت به توسعه اقتصادی و اجتماعی مناطق روستایی کمک خواهد کرد.

پایاب
لغت نامه دهخدا
پایاب. ( اِ مرکب ) بن آب. ( لغت نامه اسدی ). بن آب در مقامی که ایستاده باشد. ( لغت نامه اسدی نسخه چ طهران ). قعر آب. تک دریا و جز آن. تَه. بن آب که پای بر زمین رسد. بن آب بود یعنی آب در مقامی که بسیار باشد. ( اوبهی ). ته حوض و دریا را گویند و بعربی قعر خوانند. ( برهان ). ضحضاح. آبی که پا به ته آن رسد و بپا از آن توان گذشت بی سفینه و شنا. ( فرهنگ رشیدی ). آبی که پای بر زمین آن رسد و از آنجا پیاده توان گذشت برخلاف غرقاب. ( برهان ). گذرگاه آب. ( رشیدی ). آبی را گویند که پای به بن آن برسد و آن ضد غرقاب است. ( جهانگیری ). سنار. حوض. ( لغت نامه اسدی ). حوضی که پای در وی بزمین رسد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ته حوض.
۳. قسمت کم عمق رودخانه، دریا، تالاب، قسمتی از بستر رود که عمقش کم باشد و پا به کف آن برسد: سفر اگر همه دشت است باشدش پایان / فراق اگر همه بحر است باشدش پایاب (امیرمعزی: ۳۹ )، وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می زدم / اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را (سعدی۲: ۳۰۸ ).
۴. ‹پی آب› چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.
۵. توان، توانایی، طاقت، تاب: در ایران جز او نیست همتاب من / ندارد هم او نیز پایاب من (فردوسی۲: ۱۲۰ )، که پایابم از دست دشمن نماند / جز این قلعه در شهر با من نماند (سعدی۱: ۵۵ ).
۶. پایداری.
فرهنگ فارسی
( اسم )۱- ته آب دریا ورود و حوض و جز آن بن آب ته قعر. ۲- گذرگاه آب گذار گدار مقابل غرقاب. ۴- عمق. ۵- گرداب. ۶-راهی و پله ای که از آن بچاه و آب انبار بتوان رفتن برای برداشتن آب آوای دیر آب. ۷- پایندگی دوام بقا. ۸- تاب و توان توانایی قدرت مقاومت.
بن آب قعر آب
دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کلمه پایاب
اوحدی را دامن اندر دوستی شد غرق خون زانکه بحر دوستی را هیچ پایابی نبود
زنی گر تیر پرتابم که روی از عشق برتابم کنار از بحر نتوانم که رفت از دست پایابم
نه عرض جاه وی اندیشه را کند تمکین نه ارز جود وی اوهام را دهد پایاب