پاشا، عنوان یا لقبی است که به دولتمردان عالیرتبه لشکری و کشوری در امپراتوری عثمانی اعطا میشد و از سوی سلطان به آنان داده میشد. این عنوان در تمامی قلمرو امپراتوری، از آناتولی و روم ایلی تا سرزمینهای عربی خاورمیانه، شبهجزیره و شمال آفریقا و همچنین در متصرفات اروپایی این دولت رایج بود. زمان دقیق آغاز استفاده از این واژه مشخص نیست، اما به احتمال زیاد قبل از ظهور عثمانیان، در میان مغولان رایج بوده است. حتی در منابع مربوط به دوران سلجوقیان در آسیای صغیر، نامهایی مانند علی پاشا مشاهده میشود. همچنین کاربردهایی نظیر ای پشا در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد، فرزند جلالالدین، که به خداوند خطاب میشود، نشاندهنده سابقه کهنتر این واژه است. با این حال، مسلم است که عثمانیها از سالهای ابتدایی تأسیس دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم کردند و آن را به جای بویان که در میان ایلخانان رایج بود و وزیر که در عصر سلجوقیان متداول بود، به کار میبردند. در ابتدا، این لقب مختص اعضا و وابستگان خاندان سلطنتی بود، اما به تدریج عمومی شد و شاهزادهها از آن پس لقب چلبی سلطان را دریافت کردند.
پاشا
لغت نامه دهخدا
پاشا. ( اِخ ) جزیره ای به امریکای جنوبی از توابع شیلی.
پاشا. ( اِ ) ( مأخوذ از کلمه پادشاه ) و در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشائی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. || لقبی از القاب آن مملکت. و نیز بمعنی آقا و خواجه و سید مستعمل است.
پاشا. ( اِخ ) ( کوه... ) کوهی است در ناحیت آنقره بسنجاق قونیه.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
لقبی که دردوران امپراتوری عثمانی به امیران دادند
( اسم ) ۱- در تداول ترکان عثمانی صاحب رتب. پاشایی و آن رتبهای از مراتب کشوری و لشکری است.توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلم. سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند. ۲- خواجه آقا و سید.
رودخانه بشمال غربی روسیه در سرزمینی مردابی جزیره به امریکای جنوبی از توابع شیلی
فرهنگ اسم ها
معنی: مخففِ پادشاه، بزرگ، ( اَعلام ) ( منسوخ ) در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشوری و بعضاً فرمانروا و حاکم هر یک از سرزمین های وابسته، ( مخففِ پادشاه )، پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
زمان شروع استعمال این واژه به طور دقیق روشن نیست، ولی به اقرب احتمال قبل از عثمانیان در میان مغولان معمول بوده است، حتیٰ در مآخذ روزگار سلجوقیان آسیای صغیر نام هایی نظیر علی پاشا دیده می شود. نیز کاربردهایی نظیر «ای پشا» در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد فرزند جلال الدین که خطاب به خداوند است، از سابقۀ کهن تر این واژه حکایت دارد، اما با آنچه مسلم است، عثمانی ها از نخستین سال های شکل گیری دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم ساختند و آن را به جای «بویان» (شاه زاده و امیر) متداول در میان ایلخانان و «وزیر» رایج در عصر سلجوقیان به کار می بردند. در آغاز، استفاده از این لقب در انحصار اعضا و وابستگان خاندان سلطنت بود، اما پس از مدتی عمومیت یافت و شاه زادگان از آن پس لقب «چلبی سلطان» می گرفتند. از مأموران عالی رتبۀ کشوری، وزرا، بیگلربیگی ها، میرمیران و امیرالامرا، و از لشکریان، دارندگان توغ، (تاجی از موی دم اسب که بر حسب مقام و موقعیت امرا، به آن ها داده می شد، نک: ) یعنی مشیر (مارشال)، فریق (سپهبد) و میرلوا (سرلشکر) به این لقب ملقب بودند.
نخستین خاندان سلطنتی ملقب به پاشا
علاءالدین پسر عثمان غازی، بنیان گذار سلطنت عثمانی، و نیز سلیما پسر ارشد اورخان بن عثمان، نخستین وابستگان خاندان سلطنتی بودند که به پاشا ملقب شدند. علما، فضلا و عارفان نیز گاه عنوان پاشا می یافتند. کسانی چون دانشمند معروف، عارف بالله ملقب به مخلص پاشا، پسر او عاشق پاشا، پدر عاشق پاشازاده مؤلف تاریخ عاشق پاشا در تاریخ عثمانی، از آن جمله اند. شاعران و ادبا، بانوان منسوب به خاندان سلطنت مانند پاشاخاتون، عمۀ شاه اسماعیل صفوی، و نیز مادر خدیومصر در سدۀ ۱۳ق/۱۹م، یعنی والده پاشا نیز گاه با این عنوان نامیده می شدند.
نخستین اشخاس ملقب به پاشا
معمولاً عنوان پاشا که به شکل پسوند به کار می رفت، موروثی نبود و دارندگان آن تیول نداشتند. نخستین شخص، غیر از افراد خاندان سلطنت ـ که به طور رسمی عنوان پاشا گرفت ـ لالا شاهین پاشا، للۀ سلطان مراد اول و بیگلربیگی روم ایلی بود. همچنین اولین صدراعظمی که پس از برقراری منصب صدارت، عنوان پاشا یافت، چاندرلی قره خلیل است که خیرالدین پاشا لقب گرفت. برخی از وزرا نیز پاشا نامیده می شدند. این وزرا که به سبب اجتماع در زیر گنبد در دربار عثمانی به وزیران قبه معروف اند (نخست ۳وزیر که تا ۹ نفر افزایش یافت)، همگی عنوان پاشا داشتند.
گسترش پاشاها در دولت عثمانی
...
ویکی واژه
جملاتی از کلمه پاشا
چهل پیل با تخت زر صف کشید زمین زیر پاشان شده ناپدید
کل توی و جملگان اجزای تو بر گشا که هست پاشان پای تو
خشتهای سر خم باده بر سر شیخ شهر پاشان شد