وقب

تعریف و معنا:

فرورفتگی در زمین یا سنگ: وقب به معنای هر فرورفتگی در سنگ، کوه یا زمین است که در آن آب جمع می‌شود و به شکل چاه‌مانندی به وجود می‌آید. عمق این چاه معمولا" به اندازه یک قامت یا دو قامت است.

گودی در اندام: همچنین وقب به هر فرورفتگی در اندام‌ها، مانند گودی چشم، نیز اشاره دارد.

کاربردها:

در جغرافیا و زمین‌شناسی: وقب به ویژگی‌های طبیعی زمین اشاره دارد، جایی که آب به دلیل فرورفتگی جمع می‌شود و به شکل چاه یا حوضچه‌ای طبیعی درمی‌آید.

در توصیف اندام: در توصیف ویژگی‌های ظاهری انسان‌ها، وقب به گودی‌ها و فرورفتگی‌های موجود در صورت یا بدن اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

وقب. [ وَ ] ( ع اِ ) مغاکی در سنگ که آب گرد آید در وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مغاکی در کوه به اندازه یک قامت که آب در وی گرد آید. ( ناظم الاطباء ). || چاه مانندی در زمین سخت به اندازه یک قامت یا دو قامت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || قماش و رخت خانه. ( ناظم الاطباء ). || هر مغاک اندام همچو مغاک چشم و شانه جای. || مغاکچه بالای چشم اسب. || سوراخ چاه که محور در وی درکنند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) گول. || فرومایه و ناکس. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) فرودآمدن تاریکی بر مردم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درآمدن تاریکی شب. ( المصادر زوزنی ). || در وقت داخل شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ایستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || درآمدن و متوجه شدن. || فرودشدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || خسوف. گرفتن ماه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). منه قوله تعالی: و من شر غاسق اذا وقب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج از غزالی ).

فرهنگ فارسی

مغاکی در سنگ که آب گرد آید در وی چاه مانندی در زمین سخت باندازه یک قامت یا دو قامت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَقَبَ: داخل شد
ریشه کلمه:
وقب (۱ بار)
«وَقَب» (بر وزن شفق) از مادّه «وَقْب» (بر وزن نقب) به معنای حفره و گودال است، سپس فعل آن به معنای ورود در گودال به کار رفته، گویی موجودات شرور و زیان آور از تاریکی شب استفاده کرده، و با ایجاد حفره های زیانبار، برای تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود، اقدام می کنند، یا این که این تعبیر اشاره به «نفوذ کردن» است.
وقوب به معنی دخول است. وقب (بروزن فلس) و وقبه گودالی است در سنگ که در آن آب جمع می‏شود طبرسی فرموده علت این تسمیه آن است که در وقب داخل شوند. در نهج البلاغه خطبه 48 فرموده: «اَلْحَمْدُلِلّهِ کُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ» ستایش خدا را هر وقت که شبی آید و ظلمتش شدید گردد.. از شر آنچه آفریده و از شر غاسق آنگاه که داخل شود رجوع کنید به «غسق - فلق» این لفظ فقط یکبار در کلام الله مجید بکار رفته است.

ویکی واژه

هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم