وسیله

واژه وسیله که با فتح واو و کسر سین تلفظ می‌شود، در قرآن کریم به معنای نزدیک شدن و تقرب به خداوند به کار رفته است. این واژه در دو مورد در آیات قرآن ذکر شده است. مفهوم آن نشان‌دهنده اهمیت ایجاد رابطه‌ای نزدیک و صمیمی با خالق است. در واقع، وسیله به معنای ابزاری است که انسان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند و به او کمک می‌کند تا به جستجوی رحمت و رضایت الهی بپردازد. این مفهوم به ما یادآوری می‌کند که در مسیر زندگی، باید به دنبال آن راه‌هایی باشیم که ما را به خداوند نزدیک‌تر کند و در این راستا، اعمال نیک و دعاها می‌توانند به عنوان وسیله‌ای برای تقرب به او عمل کنند. در نتیجه، این واژه ما را به تفکر درباره چگونگی ارتباط‌مان با خدا و تلاش برای نزدیک‌تر شدن به او دعوت می‌کند.

لغت نامه دهخدا

وسیله. [ وَ ل َ / ل ِ ] ( از ع، اِ ) دستاویز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنچه باعث تقرب به غیر شود. ( تعریفات ). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. ( از فرهنگ فارسی معین ). || سبب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). علت. ( فرهنگ فارسی معین ). || واسطه کار، و با لفظ کردن مستعمل. ( آنندراج ). میانجی. ( یادداشت دهخدا ).
- وسیله جستن؛ واسطه جستن در کار.
- وسیله دار؛ متعلق و منسوب. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله داری؛ علاقه. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله ساز؛ مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله سازی؛ سبب سازی. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله شدن؛ سبب شدن.واسطه شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- وسیله قرار دادن؛ سبب گردانیدن.
- وسیله کردن؛ سبب کردن. علت قرار دادن:
وسیله رفتن خود رانرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.واله هروی.|| نزدیکی. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پایه ومنزلت نزدیک پادشاه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج، وسیل، وسائل. ( منتهی الارب ). || راه. || سامان. || چاره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ لِ ) [ ع. وسیلة ] (اِ. ) سبب، دستآویز. ج. وسایل.

فرهنگ عمید

۱. سبب، دستاویز.
۲. آنچه به واسطۀ آن به دیگری نزدیکی و تقرب پیدا می کنند.
۳. [عامیانه، مجاز] واسطه، میانجی.

فرهنگ فارسی

دستاویز، سبب، ن دیکی وتقرب بوسیله آن، وسائل جمع
(اسم ) ۱- آنچه که بتوسط آن بدیگری تقرب جویند دستاویز: (( و هر گونه تحف و هدایا ازکرایم اموال صامت وناطق و نفایس اجناس لایق وفایق را وسیل. سعادت یک التفات از بندگان آستان اقبال آشیان می ساختند. ) ) ۲- سبب علت جمع: وسائل ( وسایل ). یا بدان ( به آن ) وسیله. بدان جهت بدان علت. یا بدن (باین ) وسیله. بدین جهت بدین علت. یا بوسیل..

ویکی واژه

mezzo
strumento
وسیلة
* سامان، رسانه،‌ دستآویز،سبب.
وسایل.

جمله سازی با وسیله

چه رنج‌هاکه‌کشد دانه در مشیمه خاک بدین وسیله ‌که روزی دهد به خلق ثمر
دگر به پیش که نالم کرا وسیله کنم که جز تو عرض مهمات را کند اصغا
مگر وسیله شود خط عنبرین، ورنه به مهر خال رساندن برات ممکن نیست