لغت نامه دهخدا
هفتمین. [ هََ ت ُ ] ( ص نسبی، اِ ) هفتم:
به مدح تو سخن من به هفتمین گردون
رسید بی رسن از چاه هفتصدبازی.سوزنی.
هفتمین. [ هََ ت ُ ] ( ص نسبی، اِ ) هفتم:
به مدح تو سخن من به هفتمین گردون
رسید بی رسن از چاه هفتصدبازی.سوزنی.
(صفت ) عددترتیبی برای هفت درمرحل. هفتم.
💡 دو فیلم او، یک روز در دادگاه (۱۹۵۴) و تب اسب (۱۹۷۶) در شصت و هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم ونیز، قسمت کمدیهای ایتالیایی به نمایش درآمدند.
💡 پاسبان هفتمین طارم که کیوان نام اوست بر جناب بارگاهت پرده داری بیش نیست
💡 آن خداوندی که از اقبال او آراسته است از زمین هفتمین تا آسمان هفتمین
💡 از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین
💡 پایگاهم از سپهر هفتمین برتر بدی گر سر آن طره عنبر فشان بگرفتمی
💡 بر سر چرخ هفتمین نام زمین چرا برم غیرت هر فرشتهام ذکر بشر چرا کنم