هجن

لغت نامه دهخدا

هجن. [ هََ ] ( ع مص ) هاجن گردیدن جاریه. ( منتهی الارب ). هاجن گردیدن. ( اقرب الموارد ). || هاجن گردیدن نخله و غیر آن. ( منتهی الارب ).
هجن. [ هَُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ هجنة؛ عیب و قبح کلام، یا آنچه کلام را معیوب گرداند. ( از اقرب الموارد ):
آن سخن باشد سخن نزدیک من کز دین بود
و آن سخن کز دین برون باشد نباشد جز هجن.ناصرخسرو.رجوع به هجنة شود.
هجن. [ هَُ ]( ع ص، اِ ) ج ِ هجینة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
هجن. [ هَُ ج ُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ هجین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). هجناء. رجوع به هجناء شود.

فرهنگ معین

(هَ جَ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ هجنه.

فرهنگ عمید

= هجنت

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع هجنه ۱.- عیبهامعایب. ۲- عیبهاوقبحهای کلام. توضیح درفارسی بصورت مفردهم آید: (( آن سخن باشد سخن نزدیک من کز دین بود وان سخن کزدین برون باشدنباشد جزهجن. ) ) (ناصرخسرو )
هجنائ

ویکی واژه

جِ هجنه.

جمله سازی با هجن

عاید به تو است هر ضمیری ان ذکر لهجنا وانث
او از پدر و مادری اسپانیایی زاده شد و در دهه شصت و هفتاد گارسیا به نمادی از سکس در آمریکای لاتین تبدیل شد و در فیلم‌هایی عاشقانه و تبلیغات صابون و جلد مجله شرکت داشت. او در سال ۱۹۹۵ به سرطان پروستات مبتلا شد و پس از سفری به گرجستان درمان شد. در سال ۲۰۰۱ مجله اتوفلاتیو تصاویری مستهجن از او را به چاپ رساند. در سال ۲۰۰۱ او برای خود خانه‌ای به شکل عمارت ساخت.
چو ز آفرینش ظالم وشان برین نهجند طریق ظلم کشان هم بجنب این پیداست
بهجنب قدر بلندش مدار انجم پست به پیش رای مصیبش زبان حجت لال