نصاب

نصاب به عنوان یک واژه در زبان فارسی معمولاً به افرادی اطلاق می‌شود که در زمینه نصب و راه‌اندازی تجهیزات، سیستم‌ها و سازه‌ها تخصص دارند. این افراد معمولاً دارای مهارت و تجربه کافی در انجام کارهای فنی و عملیاتی هستند و می‌توانند با توجه به نیاز مشتریان، امور مربوط به نصب را به بهترین شکل ممکن انجام دهند. آن ها در حوزه‌های مختلفی مانند نصب سیستم‌های گرمایشی و سرمایشی، تجهیزات الکتریکی و حتی سازه‌های ساختمانی فعالیت می‌کنند. اهمیت کار نصاب‌ها در این است که نصب صحیح و اصولی تجهیزات، نه تنها موجب افزایش کارایی آن‌ها می‌شود، بلکه ایمنی و دوام آن‌ها را نیز تضمین می‌کند. در نتیجه، انتخاب یک نصاب با تجربه و معتبر می‌تواند به کاهش هزینه‌ها و زمان‌های اضافی در پروژه‌های مختلف کمک کند. در دنیای امروز که فناوری به سرعت در حال پیشرفت است، نقش نصاب‌ها به عنوان پل ارتباطی بین تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان بیش از پیش احساس می‌شود.

لغت نامه دهخدا

نصاب.[ ن ِ ] ( ع اِ ) آن قدر از مال که زکوة واجب گردد بر وی. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ). اصل مال چون بدان حد رسد که زکوة واجب شود. ( السامی ). حدّی است از مال که واجب شود در آن زکاة چون دویست درهم یا بیست دینار. ( مفاتیح ). عددی که زکوة در او واجب بود.

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - مقدار معین از هر چیز. ۲ - آن مقدار از مال که زکات بر آن واجب می شود.

فرهنگ عمید

۱. حد معین از چیزی.
۲. (فقه ) آن مقدار مال که زکات بر آن واجب می شود.
۳. [قدیمی] مال و سرمایه.
۴. [قدیمی] اصل و مرجع.

فرهنگ فارسی

منظومه ایست در لغات عربی بفارسی اثر ابونصر فراهی بجستانی که در اوایل قرن هفتم هجری حیات داشت و بر آن شرحها نوشته اند و مکرر بطبع رسیده و مدتها از کتب درسی مقدماتی محسوب میشده. ابونصر کتاب [ فقه الشیبانی ] موسوم بجامع الصغیر را نیز بنظم آورده است. مطالب نصاب - الصبیان غیر از لغت و عروض تعلیم اوزان معمولی برای مبتدیان و نیز محتوی اطلاعات عمومی در مورد اشیا و اسمائ و معانی لغات از تازی بپارسی است.
حدمعین ازچیزی، آن مقدارمال که زکات بر آن واجب است
( اسم ) ۱ - اصل مرجع. ۲ - آغاز هز چیز. ۳ - نخستین و کمترین میزان و مقدار تعیین شده حد معین از هر چیز. یا حد نصاب. حدی که برای امری تعیین شده. ۴ - مقدار مالی که زکات بر آن واجب گردد: گوهر معرفت آموز ( اندوز ) که با خود ببری که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم. ( حافظ.۵ ) ۲۵۳ - مال.
سر. راس. یا رگ گردن. حبل العنق و گفته اند: حبل العاتق.

دانشنامه آزاد فارسی

نِصاب
(جمع نَصَب، به معنی اصل و مرجع) در اصطلاح فقهی، مقدار معیّنی که به آن واجب تعلق می گیرد. این اصطلاح در مسائلی مانند زکات به کار می رود؛ برای مثال نصاب طلا ۲۰ مثقالِ شرعی است و به کمتر از آن زکات تعلق نمی گیرد.

جملاتی از کلمه نصاب

نداده اند ترا از وصال هیچ نصاب نیامده ست ترا جز فراق هیچ نصیب
بر در لطفش زده، روح بدر یوزه چشم روح که طالب نصب، راح که صاحب نصاب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم