نازیدن به عنوان یک رفتار انسانی، به معنای نمایش زیبایی، جذابیت و خودشیفتگی است. این واژه در فرهنگ ما به خوبی جایگاه خود را پیدا کرده و نشاندهنده نوعی خودآگاهی و اعتماد به نفس در فرد است. نازیدن میتواند به شکلهای مختلفی بروز پیدا کند؛ از جمله در نحوه لباس پوشیدن، آرایش، یا حتی در رفتار و گفتار. این رفتار در جوامع مختلف ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد، اما در عموم، این اصطلاح به معنی جلب توجه دیگران و نشان دادن ویژگیهای مثبت فردی است. با این حال، این مفهوم باید به گونهای باشد که موجب آزار یا ناراحتی دیگران نشود. از سوی دیگر، نازیدن میتواند به عنوان یک ابزار اجتماعی نیز عمل کند که در تعاملات انسانی نقش مهمی ایفا میکند. در نهایت، نازیدن صرفاً به معنای خودستایی نیست، بلکه یک نمایش از زیباییها و ویژگیهای مثبت انسانی است که میتواند در ایجاد ارتباطات مثبت و سازنده مؤثر باشد.
نازیدن
لغت نامه دهخدا
نازیدن. [ دَ ] ( مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن. ( آنندراج ). تدلل. دلربائی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. به خود یا چیز و کسی بالیدن.
فرهنگ فارسی
(مصدر )(نازیدن نازدخواهد نازیدبنواز نازنده نازان نازیده نازش ) ۱ - ناز کردن استغنا نمودن ( معشوق ): مرمرا شرم گرفت از تو و نازیدن تو مر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ? ( فرخی لغ. ) ۲ - خرامان رفتن بناز و نخوت خرامیدن: دوش چون طاوس مینازیدم اندر باغ وصل دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار. ( سعدی لغ. ) ۳ - فخر کردن مباهات نمودن: بخوش خویی و نیکویی نازباری بتندی و بسیار نازی چه نازی ? ( عثمان مختاری.چا.همائی.۴ ) ۵٠۵ - مغرور شدن تکبر ورزیدن: نگر تا ننازی بتخت بلند چو ایمن شوی سخت ترس از گزند. ( شا.لغ. ) التماس کردن خواهش کردن:[ وبودیک مسکین عازرنام بر در آن توانگرافتاده بود ریشناک و دردناک ومی نازید که ازپاره های نان که ازخوانچه آن توانگر بیوفتد شکم خود سیر کند.] یانازم ( بنازم ).زهی. زه. آفرین.: نازم بخرابات که اهلش اهل است چون نیک نظر کنی بدش هم سهل است. ( منسوب بخیام لغ. )
ویکی واژه
فخر کردن، تکبر نمودن.
جملاتی از کلمه نازیدن
بر شعله تا چند نازیدنکاه در دولت تیز مرگیست ناگاه
آری آری چون نباشد این منی غیر نازیدن به معدومی دنی