واژه مکیس در زبان فارسی معانی متنوعی دارد. به طور کلی، این واژه به معنای دقت و احتیاط در انجام معاملات و نیز به معنای طلب کردن به کار میرود. همچنین مکیس میتواند به زیرکی و ظرافت در رفتار و عمل اشاره داشته باشد. به عبارتی، این واژه نشاندهنده هوش و ذکاوت فرد در تعاملات اجتماعی و اقتصادی است. فردی که از این واژه استفاده میکند، معمولاً به دنبال به دست آوردن بهترین نتیجه و بهرهوری در کارهای خود است و به جزئیات توجه ویژهای دارد. در واقع، مکیس نه تنها به درک عمیق از شرایط و موقعیتها اشاره دارد، بلکه به توانایی در مدیریت و کنترل امور نیز مربوط میشود.
مکیس
لغت نامه دهخدا
نشانه نهادند بر اسپریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس.فردوسی.در آن آرزوگاه فرخاردیس
نکرد آرزو با معامل مکیس.نظامی ( شرفنامه چ وحید ص 410 ).ور مکیس افزودیی من زاهتمام
دامنی زر کردمی از غیر وام.مولوی.زین دکان با مکیسان برتر آ
تا دکان فضل اﷲ اشتری.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 371 ).گنج نهان دو کون پیش رخش یک جو است
بهر لکیسی دلا سرد بود این مکیس.مولوی ( فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ).خوش آمد ترا از گدایان مکیس.؟ ( از آنندراج، ذیل مکاس ).|| بعضی به معنی نقصان و کمی نوشته اند. ( غیاث ) ( آنندراج ). || صاحب مؤید نوشته که مکیس به معنی مرد باوقار و در اصل این لفظ به ثاء مثلثه بود و فارسیان به سین مهمله می نگارند. ( غیاث ) ( از آنندراج ). و رجوع به مکیث شود.
مکیس. [ م َ ] ( اِ ) باج و خراج. ( ناظم الاطباء ) ( ازغیاث ) ( ازآنندراج ). || حق و مزد و پاداش و محصول. ( ناظم الاطباء ).
مکیس. [ م ُ ک َی ْ ی َ ] ( ع ص ) زیرک و ظریف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). زیرک و ظریف و هوشیار و باکیاست. ( ناظم الاطباء ).
مکیس. [ م ُ ک َی ْ ی ِ ] ( ص، اِ ) مأخوذ از تازی، دلاک و کسی که در حمامها کیسه بر بدن مردمان می مالد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - باج گیرنده خراج گیر. ۲ - راهداری گیرنده. ۳ - آنکه حقوق گمرکی گیرد.
جمله سازی با مکیس
دران آرزوگاه فرخار دیس نکرد آرزو با معامل مکیس
بر تو مرسو مکیست خادم را کز تو آنرا وظیفه انگارد
بنده را رسمکیست بر دیوان رسمکی افت خیز و حال بحال