مکش
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
{suction} [علوم پایۀ پزشکی، علوم سلامت] بیرون کشیدن گاز یا مایع با ایجاد فشار منفی و معمولاً به وسیلۀ ابزار مکانیکی
دانشنامه آزاد فارسی
عمل یا فرآیند مَکیدن؛ و نیز ایجاد خلأ در فضای محدود و به درون کشیدن شاره (سَیال) یا چسباندن یک جسم، مثلاً لاستیک بادکش، به برخی چیزها براثر فشار جوّ.
جمله سازی با مکش
هر تن بود بکشمکش جان خویشتن در جان ماست کشمکش و های و هوی دوست
یا وفا یا ستم از کش بکشم چند کشی گوئی آزار پر کاه بکش کاه مکش
رنج بقا مکش که نفسهای پر فشان در گلشن خیال نسیمی وزیدهاند
گر اره ات نهند به سر سر مکش که آن بر فرق فقر کنگره تاج کبریاست
صفای آینه صبح را نگر ز آن پیش که یابد از تف آه ستمکشان تاری
هین مکش بهر هوا آن بار علم تا ببینی در درون انبار علم