کلمه منقبض در زبان فارسی به معنای فشرده یا متراکم است. این واژه در موقعیتهای مختلف میتواند به توصیف حالتی اشاره کند که در آن چیزی به هم نزدیکتر شده یا فشرده شده است. به عنوان مثال، در فیزیک میتوانیم از این واژه در توصیف گازها یا مایعاتی که تحت فشار قرار میگیرند، استفاده کنیم. همچنین در زندگی روزمره، ممکن است به حالتی اشاره کند که عضلات بدن در واکنش به یک تحریک خاص، منقبض میشوند. به طور کلی، واژه منقبض به حالاتی اشاره دارد که در آنها فاصلهها کاهش یافته و اجزا به هم نزدیکتر میشوند، و این مفهوم در زمینههای مختلف علمی و روزمره کاربرد دارد.
منقبض
لغت نامه دهخدا
- منقبض شدن؛ گرفتگی پیدا کردن. آژنگ گرفتن. روی درهم کشیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منقبض گردیدن؛روی درهم کشیدن. مکدر شدن. دلگیر شدن:
منقبض گردند بعضی زین قصص
زآنکه هر مرغی جدا دارد قفص.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 248 ). || تنگ بسته شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تنگ بسته شده. ( ناظم الاطباء ). || ستبر و غلیظ:
آب چشمت شور کرد و آب گوشت تلخ و خوار
آب بینی منقبض وآب دهانت نوش بار.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 141 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گرفته شونده گرفته. ۲ - جمع شده چروکیده ترنجیده.
جمله سازی با منقبض
لان هلاک النفس عند اولی النهی احب لهم من عیش منقبض الصدر
منقبض گردند بعضی زین قصص زانک هر مرغی جدا دارد قفس