ممتزج

لغت نامه دهخدا

ممتزج.[ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) آمیخته شده. ( ناظم الاطباء ). آمیخته شونده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آمیخته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): هوا به لطف طبع او ممتزج شد. ( سندبادنامه ص 12 ). زر و نقره چون از معدن بیرون آید با کدورت کان ممتزج و مختلط باشد. ( سندبادنامه ص 44 ). || آمیزنده. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مخلوطکننده. رجوع به امتزاج شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ زَ ) [ ع. ] (اِمف. ) آمیخته، مخلوط.
(مُ تَ زِ ) [ ع. ] (اِفا. ) آمیزنده، مخلوط کننده.

فرهنگ عمید

مخلوط، آمیخته شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آمیزنده مخلوط کننده.

ویکی واژه

آمیخته، مخلوط.
آمی‌زنده، مخلوط کننده.

جمله سازی با ممتزج

آتش و آب است ممتزج که به حکمت صورت او صفوت شراب گرفته
چو امرش ز صنع اقتضا کرد فطرت بهم ممتزج گشت جسمیّ و جانی
عاشق و معشوق مست و کرده در آغوش دست آب و آتش ممتزج در یک مکان بوده‌ست دوش
به هم اضداد را چون ممتزج کرد تعالی الله به یک جا آب و آتش
لقد شربت شرابا حیاته ابدی فصار ممتزجا ذلک الشراب دمایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال جذب فال جذب