در روانشناسی، ملال به حالتی از ناراحتی و احساس ناخوشایندی اطلاق میشود که با غم، نارضایتی و گاهی بیقراری و بیتفاوتی نسبت به محیط همراه است. فردی که دچار این حالت میشود، مَلول نامیده میشود. نشانههای آن معمولاً در شرایط افسردگی و اضطراب مشاهده میشوند. این حالت ممکن است به دلیل تجربیات تلخ زندگی، مانند از دست دادن عزیزان به وجود آید، اما همچنین میتواند ناشی از عوامل پزشکی و تأثیرات دارویی باشد. این اصطلاح به خودی خود یک بیماری محسوب نمیشود، اما احساس ملال طولانیمدت و عمیق میتواند نشانهای از افسردگی باشد.
ملال
لغت نامه دهخدا
ملال. [ م َ ] ( ع مص، اِمص ) به ستوه آمدن. مَلَل.ملالة. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به ستوه آمدن و دلتنگ و بیزار شدن. ( از اقرب الموارد ). سیر برآمدن. ( المصادر زوزنی ). || بی قرار و آرام ساختن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). فتوری که از کثرت پرداختن به چیزی عارض گردد و موجب شود که انسان خسته و مانده گردد و از آن روی برتابد. ( از تعریفات جرجانی ). ستوهی. ستهی. سیرآمدگی. سیردلی. ضجرت.بیزاری. رنجش. تنگدلی. دلتنگی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آزار. آزردگی. ( ناظم الاطباء )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بیزاری.
۳. دلتنگی و افسردگی.
۲. رنج و اندوه.
فرهنگ فارسی
به ستوه آمدن، بیزاری، دلتنگی وافسردگی، رنج واندوه
۱ - ( مصدر ) بستوه آمدن. ۲ - ( اسم ) بیزاری: [ در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم شرح نیازمندی خود یا ملال تو ? ] ( حافظ ۳ ) ۲۸۲ - افسردگی ۴ - غم اندوه حزن: [ در مجالس متعدد بمصقل مواعظ و نصایح زنگ کربت و ملال از مرات ضمیر منیر می زدودند. ] ( ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر ۳۶۴:۲ )
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
اندوه، پژمردگی، افسردگی.
بیزاری. ستوهی.
رنجش. دلتنگی.
جملاتی از کلمه ملال
گرنه از بهر این سه حال بُدی زین حیاتم بسی ملال بُدی
عشق چیزی کان زوال آرد پدید کاملان را آن ملال آرد پدید
گر نیابی نبودت هرگز ملال ور بیابی آن به تو کردم حلال