مشغوف

لغت نامه دهخدا

مشغوف. [ م َ ] ( ع ص ) دیوانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که اندرون دلش چیزی رسیده باشد. ( غیاث ). شیفته و دیوانه در دوستی و عشق. ( از اقرب الموارد ): زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند وبه رایحه معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشغوف. ( کلیله و دمنه چ قریب ص 92 ).
ای عراق، اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو
وی خراسان، عمرک اللَّه سخت مشتاقم به تو.خاقانی.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (ص. ) دیوانة محبت، شیفته.

فرهنگ عمید

دلداده، فریفته.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دیوان. محبت شیفته مفتون

ویکی واژه

دیوانة محبت، شیفته.

جمله سازی با مشغوف

💡 و گفته‌اند که رسول خدا در صدر اسلام در نمازها قراءت آشکارا خواندی، مشرکان بر در مسجد بایستادند و گفتند لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه. یکی صفیری میکرد و یکی دست میزد یعنی که تا کسی از رسول خدا قرآن نشنود، که رسول خدا هر گه که قرآن خواندی هر کس که شنیدی همگی دل خویش بوی دادی و بآن مشغوف گشتی، مشرکان چنان میکردند تا مردم را از سماع وی باز دارند. رسول خدا چون دید که ایشان چنین میکنند در نماز پیشین و دیگر جهر بگذاشت و قراءت نرم خواند.

💡 نه به تنزیه شو چنان مشغوف که به نفی صفت شوی موصوف

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دایر شدن یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز