مسموم

کلمه مسموم در زبان فارسی و عربی به معنای سمی یا آلوده به سم است. این کلمه به حالتی اشاره دارد که در آن یک فرد یا موجود زنده تحت تأثیر یک ماده سمی قرار گرفته است. این واژه از ریشه سم در زبان عربی مشتق شده است.

معنی:

معنی اصلی: مسموم به طور خاص به فردی اطلاق می‌شود که به دلیل مصرف یا تماس با یک ماده سمی دچار آلودگی شده است. این حالت می‌تواند ناشی از مواد شیمیایی، گیاهی، یا حتی دارویی باشد.

معنی مجازی: در معنای مجازی، این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که در آن اثرات زیانبار و ناخوشایند وجود دارد. به عنوان مثال، فضای مسموم سیاسی به معنای وجود تنش، درگیری، و احساسات منفی در یک محیط سیاسی است که می‌تواند به روابط اجتماعی و سیاسی آسیب برساند.

کاربرد:

این کلمه معمولاً در زمینه‌های پزشکی، بهداشتی، و همچنین در ادبیات و تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی به کار می‌رود. در پزشکی، تشخیص و درمان سم‌زدگی یکی از موضوعات مهم است. در عرصه اجتماعی و سیاسی نیز، استفاده از اصطلاح مسموم برای توصیف فضاهایی که در آن‌ها تنش و ناامنی حاکم است، رایج است.

لغت نامه دهخدا

مسموم. [ م َ ] ( ع ص ) کشته شده به زهر. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). زهرداده شده. ( از منتهی الارب ). زهرداده. ( دهار ). زهرخورانیده. || زهرخورده. ( ناظم الاطباء ). زهر در بدن درآمده. کسی که او زهر خورده باشد. ( آنندراج ). || زهردار: طعام مسموم؛ طعام که زهر دارد. ( ناظم الاطباء ). طعام زهرکرده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). زهرآلود. زهرآگین. سم دار. به زهر آلوده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): گروهی گفتند مرغی چند بریان نزدیک وی بردند و مسموم بود. بخورد از آن و مرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 433 ). چون خمره شهد مسموم است که چشیدن آن کام خوش کند، لیکن عاقبت به هلاکت کشد. ( کلیله و دمنه ).
نشاید برد سعدی جان ازاین کار
مسافر تشنه و جلاب مسموم.سعدی.|| باد گرم زده. سام زده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سَموم زده. ( دهار ): یوم مسموم؛ روز باد گرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). روزی که در آن باد گرم آید. ( مهذب الاسماء ): روزی مسموم؛ روزی که در او باد گرم آید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || درد گرفته: بعیر مسموم؛ اشتری دردگرفته. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) زهرخورده، آلوده به زهر، سمّی.

فرهنگ عمید

۱. زهرآلود.
۲. دارای اثرات زیانبار و ناخوشایند: فضای مسموم سیاسی.

فرهنگ فارسی

سم خورده، کسی که زهربه بدنش داخل شده
( اسم ) ۱ - آنکه زهر بوسیلهای داخل بدنش شده جمع: مسمومین. ۲ - زهردار. ( غذا ).

جملاتی از کلمه مسموم

چه جای آنکه خورم نان، ز سفره ی آنان که آب زندگی از دستشان بود مسموم
یارب به عزت حسن و حرمت حسین مسموم کین دشمن و مظلوم کربلا
به نزد خود طلبید و نمود مسمومش خدای داند و آن درد بی دوای رضا
هوا مسموم شد چون نیش کژدم جهان تاریک شد چون چاه بیژن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم